پیام آور کربلا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. السلام علی علی بن الحسین. السلام علی اولاد الحسین و اصحاب الحسین. السلام علی اخی الحسین
السلام علیک یا زینب کبری
خسته ای بانو! ولی بلند شو یک سری به خسمه سجاد بزن. قدری پیشش بشین و دستی برز پیشانیش بگذار. قدری محمدش را در آغوش بگیر و دستی بر سر زلف خاکی اش بکش! مواظب این امانتها باش زینب! این سجاد و این محمد، امانت حسین اند پیش تو!
” کربلا نشان داد با شکیبایی می توان همیشه تاریخ را سیراب کرد”
ابراهیم هادی
پیام آور کربلا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. السلام علی علی بن الحسین. السلام علی اولاد الحسین و اصحاب الحسین. السلام علی اخی الحسین
السلام علیک یا زینب کبری
خسته ای بانو! ولی بلند شو یک سری به خسمه سجاد بزن. قدری پیشش بشین و دستی برز پیشانیش بگذار. قدری محمدش را در آغوش بگیر و دستی بر سر زلف خاکی اش بکش! مواظب این امانتها باش زینب! این سجاد و این محمد، امانت حسین اند پیش تو!
” کربلا نشان داد با شکیبایی می توان همیشه تاریخ را سیراب کرد”
ابراهیم هادی
پیام آور کربلا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. السلام علی علی بن الحسین. السلام علی اولاد الحسین و اصحاب الحسین. السلام علی اخی الحسین
السلام علیک یا زینب کبری
خسته ای بانو! ولی بلند شو یک سری به خسمه سجاد بزن. قدری پیشش بشین و دستی برز پیشانیش بگذار. قدری محمدش را در آغوش بگیر و دستی بر سر زلف خاکی اش بکش! مواظب این امانتها باش زینب! این سجاد و این محمد، امانت حسین اند پیش تو!
” کربلا نشان داد با شکیبایی می توان همیشه تاریخ را سیراب کرد”
ابراهیم هادی
چرا ابا عبدالله در این سفر پر خطر اهل بیتشان را نیز همراه بردند؟
تقریبا به اتفاق آراء به ایشان می گفتند : « آقا ، رفتن خودتان خطرناک است و مصلحت نیست؛ جانتان در خطر است …تا چه رسد که بخواهید اهل بیت خود را هم با خودتان ببرید. »ابا عبدلله علیه السلام جواب دادند: « نه ، من باید آنها را ببرم …»در ادامه ایشان به آنها جوابی می دادند که دیگر نتوانند در این زمینه حرفی بزنند ؛ به این ترتیب که جنبه معنوی مطلب را بیان می کردند . مکرر شنیده اید که ایشان به ر<یایی استناد می کردندکه البته در حکم وحی قاطع است : فرمودند که در عالم ر<یا ، جدم به من فرموده است : « اِن اللهَ شاءَ اَن یَراکَ قَتیلا.»
گفتند : « پس اگر این طور است ، چرا اهل بیت و بچه ها را همراهتان می برید؟» پاسخ دادند که این را هم جدم فرموده اند : « اِن اللهَ شاء َ آَن یراهُن سبایا» ( مشیت خدا این طور قرار گرفته است که ایشان را اسیر ببیند.)( مجلسی ، بحار الانوار ، ج 44 ، ص 364)
همه کسانی هم که از ابا عبدالله این جمله را می شنیدند،این جور نمی شنیدند که « … این مقدر است و من نمی توانم سرپیچی کنم .» ابا عبدلله هیچ وقت به این شکل تلقی نمی کردند ، این طور نبود که وقتی از ایشان می پرسیدند : « چرا زن ها را می برید؟» ، بفرمایند : « اصلا من در این قضیه بی اختیارم.» بلکه به این صورت می گفتند که با الهامی که ازعالمِ معنا به من شده است ، چنین تشخیص دادم که مصلحت در این است . این ، کاری است که از روی اختیار انجام می دهم ؛ ولی بر اساسِ آن چیزی که آن را مصلحت تشخیص می دهم. ( مرتضی مطهری ، پیشین ، ج 17 ، ص 395) خانم داستان
عاشورای حسینی
سه ساله حسینمُ خرابه خونه منه / اشکهای من چراغه آشیونه منه / میگن رقیه بی کس و کاره / میگن رقیه بابا نداره
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام.
گریه کنم برای تو ای دل و جان فدای تو / مانده بر این دل غمین حسرت کربلای تو
بعد از آتش زدن و غارت خیمه ها، اهل بیت دیده بودند که عمر سعد فریاد زده بود و از جناح سوارگان لشکر خواسته بود که جمعی بیایند و بر بدن حسین، اسب بتازند. و همه دیده بودند که ده سوار، پیکر چاک چاک امام را لگد کوب کرده بودند… داغ روی داغ اهل بیت گذاشته بودند.
اللهم لعن بنی امیه قاطبعه
ابراهیم هادی
دلنوشته
” با تمام وجود گناه کردیم نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه رسوایمان کرد؛ اگر اطاعتش می کردیم چه می کرد؟”
هر روز سپیده دم وقتی با طلوع خورشید با آن نوازش های گرمش از بستر خواب جدا می شویم و چشم هایمان را دوباره به سوی هستی و جهان آفرینش باز می کنیم، و دوباره از هزاران نعمت خداوند استفاده می کنیم؛ برای هر نعمتش شکری واجب و سجده شکری واجب تر، برای اینکه خدای مهربان من شکرت که یه روزه دیگه به من نعمت نفس کشیدن و فرصت زندگی دادی، تا دوباره در این جهان تو سیر کنم. و خدایا شکرت که فرصتی برای جبران خطاهایم گذاشتی. تا بتوانم دیروزم را جبران کنم. خدایا شکرت.
هر شب که سر بر بالین گرم خواب می گذاریم، به امید فردایی دیگر و طلوع آفتابی نگذاریم؛ شاید فردایی در پیش نباشد.
چه خوب است قبل از بستن چشم هایمان به امید فردا، محاسبه نفسی کرده باشیم، به امید قبولی توبه هایمان.
” یا رب تو گناه من درویش ببخش / عصیان مرا از کرم خویش ببخش.
دانم که بود گنهم بیش / ولی نبود از کرمت بیش ببخش”
R.Z.A
A.H
حضرت علی اکبر (ع)
.: نفَس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد :.
به نام عشق
« قتل الله قوماْ قتلوک »
….. ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
یاعلی گفت که بر پا بکُند محشر را
آمده باز هم از جا بِکَند خیبر را
بی خود از خود ، به خدا ؛ با دل و جان میآمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان میآمد
آمد آمد به تماشا بکِشد دیدن را
معنی جمله در پوست نگنجیدن را
بی امان ؛ دور خدا ؛ مرد جوان میچرخید
زیرپایش همهء کُون و مکان میچرخید
بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
رفت از مِیسره از مِیمنه بیرون آمد
آن طرف محو تماشای علی ؛ حضرت ماه
گفت: لاحول و لاقوة الا بالله
مست از کام پدر ، زاده لیلا ، مجنون
به تماشای جنونش همه دنیا مجنون
مست از کام پدر ، زاده لیلا ، سرمست
پیرُهَن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست
آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
بیت در بیت ؛ خدا ، واژه به وجد آمده است
رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی
نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
به تماشای نبرد تو خداوند آمد
با همان حکم که قرآن خدا جان من است
آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است
ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
دیدمت خرّم و خندان قدح باده به دست
آه آیینه در آیینه عجب تصویری
داری از دست خودت جام بلا میگیری
زخمها با تو چه کردند؟ جوانتر شده ای
به خدا بیشتر از پیش پیمبر شده ای
پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا
گوش کن خواهرم از سمت حرم میآید
با فغانِ پسرم وا پسرم میآید
آنطرف گریهء آن چلچله را میشنوی؟
اینطرف قهقههء حرمله را میشنوی؟
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی اینبار چرا دست به پهلو داری ؟!
کربلا کوچه ندارد، همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!
مثل آیینهء در خاک مُکَدَّر شده ای
چشم من تار شده؟ یا تو مکرر شده ای؟!
من تو را در همهء کرب و بلا میبینم
هر کجا مینگرم جسم تو را میبینم
اِرباً اِربا شده چون برگ خزان میریزی
کاش میشد که تو با معجزه ای برخیزی
مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
باید انگار تو را بِین عَبا بگذارم
باید انگار تو را بین عَبایم ببرم
تا که شش گوشه شود با تو ضریحم، پسرم …..
«شعر از سید حمیدرضا برقعی»
مراسم جشن عید غدیر خم در حوزه علمیه الزهرا (س) شبستر
="FA">شنبه مراسم جشنی به مناسبت عید غدیر خم و ولایت در حوزه علمیه خواهران شبستر برگزار گردید. در این جشن مولودی خوانی و اجرای نمایشی با موضوع اثبات حضرت مهدی ) عج ( به اجرا در آمد. و همچنین نشستی پیرامون تبیین شبهات غدیر توسط استاد ملاتقی زاده برگزار شد.
عید غدیر بر تمام عاشقان مبارکباد
شعر انتظار
یارب دلم تنگ یار نازنینم
زهجر یار نازم، دل غمینم
چو لیلی دل ز من برده نگارم
و من مجنون یار بهترینم
به صحرا و به دریا و به هر کو
نشان گیرم ز یار نازنینم
چو یابم ذره ای از خاک پایش
کشم سرمه به چشمان غمینم
ز بس بر خاک صحراها نوشتم
که من مشتاق روی نازنینم
ز سر انگشت احساسم خون روان است
به خود گویم اگر میلش به من نیست
چرا برده دل از من، نازنینم
از ان ترسم بمیرم تا بیاید
ز پا افتاده ی آن نازنینم
کند گر گوشه چشمی نگارم
دهم جانم به غمش، نازنینم
بیا کوثر دلش خون شد ز هجران
بیا در دل، برم ای نازنینم
“شعر از خانم عباسی تخلص کوثر”