درسى از امام كاظم (ع)
در زمان حكومت عباسيان و عصر وزارت برامكه ، جمعيت ايرانيان در شهر بغداد زياد شده بود. دولت در دست ايرانىها بود و آنها با اينكه در منطقهاى عربى زندگى مىكردند، عادات و رسومشان را تعطيل نكرده بودند. از جمله اينكه مراسم عيد نوروز را برگزار مىكردند.
منصور دوانيقى يك سال به هنگام نوروز به رسم ايرانىها بر تخت نشست و دستور داد به بهانه تحويل سال نو به ديدارش بيايند و از وجود مبارك موسى بن جعفر، عليه السلام، نيز دعوت كرد در جلسه حاضر باشد. مطابق رسم، هركس كه به ديدار منصور مىآمد هديهاى نيز با خود مىآورد. ازاينرو، به زودى گوشهاى از كاخ او از پول و طلا و نقره و شمش و قاليچه و پارچه قيمتى و … پر شد. پس از چندى، منصور رو به حضرت موسى بن جعفر، عليه السلام، كرد و گفت: تمام اين هدايا در اختيار شماست!
در آخرين ساعات جلسه، پيرمردى وارد شد و در مقابل موسى بن جعفر زانو زد و گفت: من چيزى نداشتم به عنوان هديه براى شما بياورم، اما سه خط شعر درباره جدتان حضرت سيد الشهداء گفتهام كه اگر اجازه بدهيد برايتان بخوانم! حضرت فرمودند: بخوان! وقتى پيرمرد شعرش را خواند، اشك از ديدگان حضرت جارى شد. سپس، رو به منصور كرد و فرمود: اين هدايا را مىخواهى چه كنى؟ گفت: همه در اختيار شماست. آنگاه، حضرت به پيرمرد فرمود: همه اين هدايا از آن توست. آنها را بردار و با خود ببر. تازه اين مزد اصلى شعر تو نيست، زيرا اجر آن را خداوند در روز قيامت به تو خواهد داد.
اين وارستگى از دنياست. كسى كه خود را شيعه موسى بن جعفر، عليه السلام، مىداند بايد با خود بيانديشد كه خداوند 200 يا 300 تن گندم به من داده است. آفتاب و زمين و برف و آب و گندمش كه از خدا بوده، من تنها آن را كاشته و از آن مراقبت كردهام، پس چرا زكاتش را ندهم؟ پس، كسى كه مىگويد پايم براى اين كار پيش نمىرود و نمىتوانم، دوستى دنيا را بر دوستى با خدا ترجيح داده است. كجاى وجود اين انسان از قرآن اثر گرفته و او چگونه ادعا مىكند شيعه موسى بن جعفر است؟
انسان مؤمن بايد همه وجودش از قرآن اثر بردارد. اين هم به دست نمىآيد مگر اينكه انسان اين اثربردارى را با تمرين و تامل در خود تقويت كند. يعنى وقتى آيه زكات را شنيد به آن عمل كند. بدين ترتيب، پرداخت زكات سال آينده براى او آسان مىشود و پرداخت زكات سال سوم آسانتر.
انسان نفس خود را به هر طرف كه سوق بدهد در همان جهت باقى خواهد ماند، اما خدا نكند نفس مهار خود را به گردن آدمى بيندازد و او به انسان جهت بدهد. زيرا نفس به آسانى انسان را به بخل و حرص و رابطه نامشروع و قمار و شراب مىكشد و به دام مىاندازد. به قول شاعر:
نفس سركش ملك تن را مىدهد آخر به باد |
حاكم ظالم ديار خويش ويران مىكند. |
مالكان نفس و نفس مالكان
مردم، به طور كلى، بر دو دستهاند: يا اختيار مجموعه وجودى نفس خود را در دست دارند و به تعبير گذشتگان «مالك نفس» هستند، يا اينكه نفس اختيار آنها را در دست دارد كه «مملوك نفس» تلقى مىشوند.
بيچارهترين مردم همين گروه هستند كه مملوك نفساند.
ما بايد كارى بكنيم نفس ما و باطن ما غلام حلقه به گوشمان باشد.
يعنى تا حكم خدا را شنيديم وادار به اجراى حكمش كنيم و نگذاريم ما را به وسوسههاى مختلف به سوى خودش بكشد و متوقف بكند كه گندم را براى چه مىخواهيد بدهيد؟ خمس را براى چه مىخواهيد بدهيد؟ اين پول را براى كار خير براى چه مىدهيد؟ اين مسجد را براى چه مىخواهيد بسازيد؟ اين جهازيه را براى چه مىخواهيد بدهيد؟ چه خوب است كه آدم مالك نفس خويش باشد و اطاعت از فرمان خدا را بر اجابت دعوت شيطان ترجيح دهد!
«الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء و اللّه يعدكم مغفرة منه و فضلا و اللّه واسع عليم».
شيطان شما را به هنگام انفاق مال با ارزش از تهيدستى و فقر مىترساند، و شما را به كار زشت چون بخل و خوددارى از زكات و صدقات امر مىكند، و خدا شما را از سوى خود وعده آمرزش و فزونى رزق مىدهد؛ و خدا بسيار عطاكننده و داناست.
erfan.com
داستان شعوانه و توبه
مرحوم ملا احمد نراقى در كتاب شريف اخلاقى معراج السعادة، در رابطه با توبهى واقعى داستان شگفت آور زير را نقل مىكند:
او زنى بود جوان، خوش صدا، رقاصه، بىتوجه به حلال و حرام الهى. در شهر بصره مجلس فسق و فجورى از ثروتمندان و جوانان نبود مگر اين كه شَعْوانه براى خوشگذرانى آنان در مجلس حاضر مىشد، او در آن مجالس آوازهخوانى مىكرد، مىرقصيد و بزم آلودگان را گرم مىكرد، شعوانه را در اين امور عدّهاى از دختران و زنان همراهى مىكردند.
روزى براى رفتن به مجلس بدكاران، با تعدادى از همكارانش از كوچهاى مىگذشت، شنيد از خانهاى ناله و افعان بلند است، با تعجب گفت: چه خبر است؟ يكى از همكارانش را براى جستجوى موضوع فرستاد، ولى از برگشتن او خبرى نشد، نفر دوم را فرستاد تا از آن مجلس خبرى بياورد برنگشت، سومى را به دنبال خبر گرفتن فرستاد و از او به اصرار خواست برگردد و مانند آن دو نفر او را به انتظار نگذارد، او رفت و بعد از اندك مدّتى بازگشت و گفت: اى خاتون، اين ناله و ماتم بدكاران و فرياد و نعرهى گنهكاران است!
شعوانه گفت: بهتر اين است كه خود بروم و از آن مجلس خبر بگيرم.
نزديك مجلس آمد، مشاهده كرد واعظى براى مردم سخن مىگويد: سخنش به اين آيه رسيده بود:
«إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً* وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً» .
زمانى كه آتش دوزخ، تكذيب كنندگان قيامت را از مكانى دور ببيند، خروش و فرياد جهنم را از دور به گوش خود مىشنوند، چون آن تبهكاران را در زنجير بسته به محل تنگى از جهنم دراندازند، در آن حال فرياد واويلا از دل بركشند!
شعوانه چون اين آيه را شنيد و با قلب و جان به مفهوم آن توجه كرد، عربدهاى كشيد و گفت: اى گوينده! من يكى از گنهكارانم، من نامه سياهم، من شرمنده و خجالتزدهام، آيا اگر توبه كنم توبهام در پيشگاه حق مورد پذيرش است؟ واعظ گفت: آرى، گناهت قابل بخشش است، گرچه به اندازهى شعوانه باشد! گفت: واى بر من كه خود من شعوانه هستم، مرا چه اندازه آلودگى است كه گنهكار را به من مثل مىزنند، اى واعظ! از اين پس گناه نكنم و دامن آلوده نسازم و به مجلس اهل گناه قدم نگذارم. واعظ گفت: خداوند هم نسبت به تو ارحم الراحمين است.
شعوانه به حقيقت توبه كرد، اهل عبادت و بندگى شد، گوشت روييده از گناه در بدنش آب شد، دلش گداخت، سينهاش سوخت، ناله و فريادش به نهايت رسيد، در خود نگريست و گفت: آه! اين دنياى من، آخرتم چه خواهد شد، در درونش صدايى احساس كرد: ملازم درگاه باش تا ببينى در آخرت چه مىبينى.
هوا و هوس عامل سقوط انسان
منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد دوم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
أكْثَرُمَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ. «1»
بيشتر زمين خوردنهاى عقول و ورشكسته شدن خردها مربوط به برق و صاعقه شهوات و هوا و هوس است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
لَوْلا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَمَ لَنَظَرُوا إلى مَلَكُوتِ السَّماءِ. «2»
اگر شياطين و هوا و هوسهاى درونى بر گرد قلوب نمىچرخيدند هر آينه فرزندان آدم به اسرار عالم بالا مىنگريستند.
رسول خدا از قبرستان عبور مىكردند، به دو قبر اشاره فرمودند و گفتند: صاحبان اين دو قبر الآن به كيفر گناهانى كه داشتند در عذابند، سپس فرمودند:
لَولا تَكْثيرٌ فى كَلامِكُمْ و تَمْريجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَرَأيْتُمْ ما أرى و لَسَمِعْتُمْ ما أسْمَعُ. «3»
اگر جز به حق سخن نمىگفتيد و اگر قلب شما چراگاه صفات ناپسند نبود هرآينه آنچه من مىديدم مىديديد و هر چه من شنيدم مىشنيديد.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
سن آدمى به قدر عقل اوست
خدا رحمتش كند! يادم هست سالها پيش امام جماعت يكى از مساجد [24] گاهى كه از دست بدكاران و گناهكاران و افراد خلافكار عصبانى مىشد، روى منبر با همان عصبانيت مخاطبشان مىكرد و مىگفت: بچه 70 ساله! چه وقت مىخواهى بالغ شوى و بفهمى كه دنيا و آخرت چه خبر است؟ تو بالغ بدنى شدهاى نه بالغ عقلى. بدنت 55 سال پيش از نظر جسمى بالغ شد، پس چرا از نظر فكرى هنوز 2- 3 سالت بيشتر نيست؟
بعد، يكى از دوستان برايم تعريف كرد كه متعاقب اين حرف، روزى قضيه جالبى پيش آمد. ماجرا از اين قرار بود كه پيرمرد 80 سالهاى مرد كه اتفاقا انسان ناميزانى بود. مطابق رسم براى او ختم گرفتند و واعظ معروفى را هم دعوت كردند كه از قضا هم اين ميت را مىشناخت و هم واعظ متدينى بود كه نماز شبش ترك نمىشد و از عبارات جنت مكان و خلد آشيان و نوكر اهل بيت و … كه نقل مجلس ختم است استفاده نمىكرد. از طرفى، مىدانست اين مرد 80 سال آدم بىربطى بوده، لذا ابتدا منبر نصيحتى خوبى براى مردم رفت و در انتها هم روضه حضرت على اصغر، عليه السلام، را خواند. پس از پايان منبر، پسر بزرگ ميت نزد اين واعظ آمد و گفت: آقا، شما پدر ما را مىشناختيد؟ گفت: كاملا!
گفت: مىدانستيد ايشان 80 سالش بوده؟ گفت: آرى! گفت: پس چرا روضه حضرت على اصغر خوانديد؟ گفت: چون پدر شما از بچه شش ماههاى هم كمتر مىفهميد. آن روضه را هم برايش اضافه خواندم!
آرى، گاهى بدن رشد مىكند و جان انسان در دو سالگى مىماند. بلوغ جنسى و جسمى هويدا مىشود، ولى عقل در يك سالگى مىماند.
*** ذو القرنين پرسيد: چرا قبرهايتان كنار خانههاست؟ گفت: از انبيا به ما رسيده كه براى بيدار شدن از خواب غفلت، واعظى بهتر از ياد مرگ وجود ندارد. ما هر روز كه از در خانه بيرون مىآييم، چشممان به اين قبرها مىافتد و به خودمان مىگوييم: آخر زندگى در دنيا به اينجا ختم مىشود. يك وقت اسير دنيا نشوى، چون دنيا تو را براى خود نگه نمىدارد و روزى رهايت مىكند و بايد ببرند خاكت كنند. عبرت بگير!
قبرها جلوى خانههايمان است تا هر روز ياد آخرت و مردن باشيم و بدانيم اينجا ماندنى نيستيم و مسافريم. نتيجهاش اين است كه مال كسى را نمىبريم، حق كسى را پايمال نمىكنيم، ظلم به كسى نمىكنيم، و آبروى كسى را نمىبريم. زيرا هر روز اين قبرها نصيحتمان مىكنند.
اما اينكه روى قبرها مدت عمر را آنگونه ثبت كردهايم دليلش اين است كه ما آن مقدار از عمر را كه در عبادت و خدمت و تعليم و تربيت گذشته عمر محسوب مىكنيم و بقيه را عمر حيوانى و شكمى مىدانيم.
عرفان
چه کنیم تا روح ما بزرگ و ظرفیت ما زیاد شود؟
اگر به تسبیح گفتن همه موجودات توجه داشته باشیم، گفتن چند «سبحان الله» را چیزی نمیدانیم.
به گزارش خبرنگار برنا،حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در پاسخ به این سوال که چه کنیم تا روح ما بزرگ و ظرفیت ما زیاد شود پاسخ داده است:حضرت علی (ع) به همام میفرماید:«عظم الخالق فی انفسهم و صغر ما دون ذلک» یعنی چون خداوند در روح آنها عظمت دارد، غیر خدا هر چه باشد کوچک جلوه میکند. تا وقتی روی زمین هستیم، یک هکتار زمین برای ما بزرگ است، اما اگر سوار هواپیما شدیم هر چه هواپیما بالاتر رود ، این قطعه زمین برای ما کوچکتر میشود.
اگر توجهی به پولهای موجود در بانک کنیم، سرمایه خود را ناچیز خواهیم دید. اگر به تسبیح گفتن همه موجودات توجه داشته باشیم، گفتن چند«سبحان الله» را چیزی نمیدانیم. اگر به کتابخانههای بزرگ و مهم دنیا نگاه کنیم، مطالعه چند کتاب ما را مغرور نخواهد کرد.
وقتی به امام سجاد (ع) گفتند: چرا اینقدر عبادت میکنی؟ فرمود: عبادت من کجا و عبادت علی بی ابیطالب کجا .
خداوند در قرآن به پیامبرش می گوید:یادی از سختیهای انبیای گذشته کن تا سختیها برای تو آسان و سبک شود. آری ، اگر به پشت سر نگاه کنیم و راه رفته را ببینیم مغرور میشویم، باید به راه نرفته نظر دوخت تا به فکر رفتن بیفتیم.
Safely remove فراموش نشود
یک کارشناس نرم افزار گفت: در راستای محافظت فلش مموری و جلوگیری از سوختن آن گزینه safely remove فراموش نشود.
کامران کاظمی در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: این سوال برای اکثر افراد به وجود می آید که آیا remove کردن فلش مموری الزامی است یا خیر؟ در جواب آن باید گفت که فلش مموری ها برروی دو حالت قرار می گیرند که از مسیر زیر قابل رؤیت است که کاربر باید روی آیکون فلش مموری در my computer کلیک راست کرده و گزینه ی properties را انتخاب کند.
او ادامه داد: در غیر این صورت به تب Hardware رفته و بعد از انتخاب فلش مموری از لیست گزینه ی properties را انتخاب کند که در پی آن پنجره ی جدیدی باز می شود که باید به تب Policies بروید.
دعای روز شنبه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانیاش هميشگى است
بِسْمِ اللَّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ وَ بَغْيِ الظَّالِمِينَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْلِيكٍ لا تُضَادُّ فِي حُكْمِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِي غَايَةَ رِضَاكَ
به نام خدا كه كلمه پناه جويان و گفتار پرهيزگاران است و پناه مى برم به خداى بلندمرتبه از ستم ستمگران و نيرنگ حسودان و سركشى ظالمان و او را می ستايم ستايشى برتر از ستايش ستايشگران،خدايا!تويى يگانه بی انباز،و پادشاه على الاطلاق،در فرمانروايی ات مخالفت نشوى،و در پادشاهی ات هماوردى ندارى، از تو میخواهم كه بر بنده و فرستاده ات محمد درود فرستى،و سپاس نعمتهايت را چنان قسمت من كن كه مرا به كمال خشنودی ات نايل گرداند
وَ أَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ وَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي [وَ صُدَّنِي] عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي وَ تُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَ نَفْسِي وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمْرِي كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
و به بركت عنايت خويش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شايستگى پاداشت يارى نمايى و تا زنده ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزی و تا پايان عمر بر انجام آنچه بهره ام رساند توفيقم دهى،و به كتاب خود(قرآن)براى پذيرش حق،سينه ام را فراخ گردانى و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ريزى و در دين و جانم به من سلامت بخشى و كسانیكه به آنها انس گرفتهام از من وحشتزده نكنى و در باقيمانده عمر احسانت را بر من تمام نمايى چنانكه در گذشته عمرم بر من احسان نمودى.اى مهربانترين مهربانان.
اقرأ بسم ربك
با اينكه اولين آيه قرآن و اولين سخن پروردگار با آخرين پيامبرش دستور به خواندن است، نمىدانم چرا مسلمانان اين اندازه با كتاب و مطالعه غريب و در اين عرصه مهجورند؟ بهواقع، هميشه براى مردم ايران غصه خوردهام كه چرا از كتاب و كتاب خوانى دورند؟
طبق آمار كتابخانه ملى ايران مقدار وقتى كه مردم ايران براى كتاب خواندن صرف مىكنند، در هر 24 ساعت 2 دقيقه بيشتر نيست. از اين مقدار هم بايد مطالعاتى را كه صرفا جنبه سرگرمى و تفريح دارد كم كرد، چون متاسفانه، خيلى از مردم علاقمند به خواند مطالبى هستند كه در ازاى آن چيز مهمى گيرشان نمىآيد؛ مثل خواندن برخى كتابهاى داستان و رمان و بخش حوادث روزنامهها يا مجلات ورزشى و …
در خواندن كتاب، بايد به محتواى آن توجه كنيم و به علمى كه از آن به دست مىآوريم دقت نماييم. زيرا برخى علمها مفيدند و برخى مضر.
برخى نيز نه مفيدند و نه مضر؛ يعنى يادگيرى يا مطالعه آنها فقط اتلاف وقت و انرژى محسوب مىشود.
عدهاى هم حقايق را تنها از سخنرانىها و منبرها كسب مىكنند و به مطالعه نمىپردازند. آن هم محدود به ماه مبارك رمضان و محرم و مناسبتهايى از اين دست است. ضمن اينكه يك سخنران، هرقدر هم اهل مطالعه و تحقيق و تامل باشد، به خاطر وقت كمى كه دارد، تنها درصدى از دانستههايش را مىتواند بازگو كند. اين در حالى است كه كتاب انسان را با دنياهاى ديگر و موضوعات متنوعتر آشنا مىكند.
شرمم مىآيد اين نكته را يادآورى كنم كه در اروپا و آمريكا مردم به محض اينكه بيكار مىشوند سراغ كتاب مىروند. ازاينرو، وقتى در اتوبوس و قطار و ساير وسايل نقليه مىنشينند تا از شهرى به شهرى بروند، بيشتر مردم مشغول مطالعه هستند. كتابخانههايشان نيز پر از افراد كتابخوان و كتابدوست است و تقريبا همه در خانه كتاب دارند.
پيش از آن كه به لندن بروم، درباره كتابخانه بزرگى كه كنار موزه لندن واقع است مطالبى شنيده بودم، اما وقتى به كتابخانه «بريتيش موزيوم» رفتم، ديدم هرچه گفتهاند راست گفتهاند. قفسههاى كتاب اين كتابخانه كه تا سقف امتداد داشت پر از كتاب بود و اين درحالى بود كه به علت كمبود جا، با وجود فضاى بسيار بزرگى كه آن كتابخانه دارد، كتابها را روى زمين و روى هم چيده بودند! تعداد كتابخوانها و مراجعين و درآمدى كه از فروش كتاب به همه دنيا كسب مىكنند بماند.
عرفان
چگونه بفهميم كه خداوند ما را دوست دارد و از كارهاي ما راضي است؟
همين سئوال را مردي از امام باقرعليهالسلام پرسيد امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع كن و ببين كه آيا دوستان خدا را در دل دوست داري يا خير؟ اگر چنين محبتي را در خويش يافتي بدان كه پروردگار نيز تو را دوست ميدارد. اصول كافي، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله.
سؤال شما از دوستي خداوند به دو صورت قابل فهم است: يكي آن كه علامت محبت الهي به بندگان و آفريدهگان خود چيست و ديگر آن كه نشانههاي محبت او نسبت به يك بنده خاص چه چيزي است؟ در مورد مسئله اول نشانههاي بسياري از حضور محبت خدا نسبت به بندگان ميتوان به دست داد. حالات روحي، رواني ما ميتواند نشان دهنده آن باشد. حقيقت اين است كه ما تا به كسي ارادت و محبتي نداشته باشيم، به ديدارش نميرويم، او را به مهماني دعوت نميكنيم، از سخن گفتن با او اكراه داريم، نامهاي برايش نميفرستيم و تلفني براي جويا شدن از احوالش نمينماييم. وجود هر يك از اين اعمال نزد ما گوياي محبتي دروني به طرف مقابلمان است. بنابراين با همين قياس كوچك ميتوانيم پي به رابطه محبتآميز خداوند با خويش بريم. قرآن اين نامه بزرگ الهي، آيا براي كسي جز انسان فرستاده شده؟ آيا دعوت به عبادت به ويژه نماز و روزه آن هم در مواقع خاص، مفهومي جز محبت پروردگار دارد؟ آيا اين خدا نيست كه از رگ گردن به ما نزديكتر و بين قلب ما و خود ما قرار دارد؟
دوست نزديكتر از من به من است
وين عجبتر كه من از وي دورم (سعدي)
امام سجادعليهالسلام در دعاي ابوحمزه ثمالي درباره اين محبت خداوندي كه تمامي عالم را فراگرفته، بسيار سخنان نغز آورده است. در جايي از اين دعا ميفرمايد:
الحمد لله الذي أناديه كلما شئتُ لحاجتي و أخلوا به حيث شئت لسرّي بغير شفيع فيقضي لي حاجتي… و الحمد لله الذي تحبّب الي و هو غني عنّي
امام، خدا را شكر كرده و ميگويند: سپاس خدايي را كه هر وقت خواستم او را براي رسيدن به حاجتي مخاطب ساختم و هر ميل داشتم، بدون واسطه شفاعت كسي با او خلوت كردم و او حاجت را به جا آورد. سپاس خدايي را كه به من محبت و نيكويي كرد، در حالي كه كمتر نيازي به من نداشت. در مورد مسئله دوم: بهترين راهي كه ميتوان فهميد كه آيا خداوند مرا دوست دارد، اين است كه به قلب خود رجوع كرده و ببينم: آيا من او را دوست دارم و به آنچه براي من پسنديده و از من خواسته، راضي بوده و عشق ميورزم؟ با او بودن و راز و نياز با او را بهتر ميپسندم و بر كارهاي ديگر ترجيح ميدهم؟ آيا دوستان او و نشانه هاي وي را دوست دارم؟
واضح است كه خداوند با انجام فرائض و اعمالي كه به آنها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدين و…) خشنود است و از منهيات ناراضي. در روايتي از حضرت امام باقر همين معنا را مييابيم: خدا سه چيز را در سه چيز ديگر پوشانده: خشنودي اش را در طاعتش قرار داده، پس هيچ طاعتي را كم مشمار، شايد رضايت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصيت پوشانده، پس معصيتي را ناچيز مشمار، شايد خشم او در آن معصيت باشد. سوم: اوليائش را در مردمان پنهان كرده، پس كسي را تحقير مكن! شايد همو ولي خدا باشد. بحارالانوار، ج 75، ص 187، حديث 27.
بنابراين وقتي به كار خوبي دست ميزنيد و نيت قربة الي الله ميكنيد، در مسير رضاي الهي قرار گرفته ايد امإ؛ وقتي به كار ناشايستي دست مييازيد، از اين رضايت دور شده ايد.
پاسخگو