مدرسه علمیه الزهرا شبستر

  • خانه 
  • ورود 

بسم الله الرحمن الرحیم

اثبات مسلمانی برای فرد مسلمان چگونه می باشد ؟

20 خرداد 1391 توسط ثریا

خالق هستی و آورنده همه ادیان الهی به صراحت می گوید : ان الدین عندالله الاسلام یعنی تنها دین مقبول در نزد خدا فقط اسلام است . و در جای دیگر می فرماید : و من یتبغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه.
هر کس غیر از اسلام دین دیگری برگزیند هرگز از او قبول نمی شود و دنیا و آخرتش در ضرر و زیان و تباهی می باشد . و در آیه دیگر می فرماید : الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا . یعنی امروز دین را بر شما کامل ونعمت را برشما تمام کردم و تنها دین اسلام را بعنوان تنها دین مقبول و پسندیده برای شما اعلام کردم و دهها آیه دیگر که در کتاب آسمانی خداوند و در دیگر کتابهای آسمانی موجود است.
بنابراین حضرتعالی افتخار کنید که هم اسما و رسما مسلمان هستید و بدون شک ذهن و فکر هر انسانی پرسشها و سئوالاتی را در خود جای داده و میدهد که دین مبین اسلام برای همه آن پرسشها پاسخهای متین و مستدلی را دارد و اگر حضرتعالی پرسشی را دارید که فکر شما را مشغول کرده و چنین ذهنیتی را به شما داده استکه خودتان را مسلمان اسمی بدانید نه رسمی می توانید با ما مطرح کنید امید داریم بتوانیم بطور قانع کننده ای برطرف شبهات شما بایستیم .

عرفان

 نظر دهید »

داستانى بسيار عجيب از نافع بن هلال‏

20 خرداد 1391 توسط ثریا

 

خبرى است از شيخ مفيد، آن فقيه بزرگ و متكلّم برجسته و شخصيت كم نظير:

وقتى كه حضرت حسين عليه السلام در كربلا نزول اجلال كرد، در ميان يارانش نافع بن هلال بيشتر از همه به ملازمت حضرت اختصاص داشت، به ويژه در مواقعى كه بيم غافل‏گيرى مى‏رفت؛ زيرا آن سرو بينا، احتياط كار و آگاه به سياست مى‏بود.

حضرت حسين عليه السلام شبى از خيمه‏گاه بيرون آمده به سوى هامون قدم مى‏زد تا دور شد. نافع، شمشير خود را به خود آويخته و پياده شتاب كرد تا خود را از پشت سر به حضرت رسانيد، ديد كه امام پيچاپيچ صحرا و گردنه‏ها و تپه و ماهورى كه بر اطراف خيمه‏گاه مشرف است رسيدگى مى‏كند.

نافع مى‏گويد: آن حضرت به پشت سر نگاهى كرد مرا ديد فرمود: كيست اين مرد، هلالى؟

گفتم: آرى، خدايم به قربانت كند بيرون آمدن تو اين نابهنگام، رو به سمت لشگرگاه اين ياغى سركش، مرا بيقرار ساخت.

فرمود: نافع! من بيرون آمدم كه به اين تل‏ها رسيدگى كنم، مباد آن روزى كه شما به آن ها و آن ها به شما حمله مى‏كنند، از اين برآمدگى‏ها كمين گاهى براى خيمه‏گاه ما و هجوم دشمن شود.

سپس مراجعت كرد با وضعى كه دست چپ مرا ميان دست خود گرفته بود و همى فرمود: همانست، همانست به ذات خدا سوگند، وعده‏اى است كه خُلف در آن نيست.

سپس فرمود: اى نافع! آيا اين راه را نمى‏گيرى و بروى؟ مابين اين دو كوه را بگير و جان خود را نجات ده، از همين وقت شروع كن.

نافع خود را در قدم‏هاى امام انداخت و گفت: در اين صورت بايد مادر براى نافع شيون كند. يعنى مگر نافع مرده باشد و زنده نباشد، آقاى من اين شمشير و اين اسب كه با من است از اين كار سرپيچ است، من به حقّ آن خدايى كه به وجودت بر سرم منّت گذاشته از تو مفارقت نمى‏كنم و جدا نخواهم شد تا شمشير و اسب من از سرد و گرم من هر دو خسته و وامانده شوند.

سپس امام از من جدا شده و در سراپرده خواهرش داخل شد. من پهلوى چادر ايستادم به اميد اين كه زود از آنجا بيرون آيد. خواهرش از او استقبال كرده برايش متكّايى گذاشت. آن حضرت نشست و به گفت وگوى آهسته و سخن سرّى با او شروع كرد، اما قدرى نگذشت كه گريه گلوگير خواهرش شد، و به او گفت: اى واى‏ برادرم! من قربانگاه تو را مشاهده كنم و به پاسبانى اين زنان ضعيف مبتلا باشم؟! اين مردم را مى‏شناسى و آگاهى كه چه كينه ديرينه با ما دارند؟ اين پيش آمد امر بس بزرگى است، به من سنگين است قربانگاه اين جوانان و ماه‏هاى بنى هاشم.

بعد گفت: اى برادر! آيا از اصحاب خود نيات آنان را استعلام كرده‏اى؟ من از آن مى‏ترسم كه در هنگام از جا جستن و اصطكاك سر نيزه، تو را وا گذارند.

امام به گريه افتاد و فرمود: آگاه باش! هان به خدايم قسم! آن كه مى‏بايد در آن ها هست، رسيدگى كرده‏ام، در آنان جز مردان مرد، سرفراز، سربلند، پُر غيرت، بى‏اعتنا به مظاهر دنيوى، مملوّ از غضب به دشمن، خورده‏بين، دورانديش، پُر عمق، گردن فراز، سينه سپر كن نيست! به آن اندازه پيش پاى من به مرگ مأنوسند كه طفل به پستان مادر.

وقتى كه نافع اين را شنيد از سوز به گريه افتاد و برگشت. راه خود را به سمت خيمه حبيب بن مظاهر قرار داد، حبيب را ديد نشسته، به دستش شمشيرى است كه از غلاف كشيده.

به حبيب سلام داد و بر در خيمه او نشست.

حبيب گفت: نافع! چه تو را از منزل بيرون آورده؟ مى‏گويد: آنچه شده بود براى حبيب بازگو كردم.

حبيب گفت: آرى، به خدايم سوگند اگر انتظار فرمان خودش در بين نبود، اين لشگر را هر آينه مهلت نمى‏دادم و همين امشب با اين شمشير به چاره آن ها مى‏پرداختم.

نافع گفت: اى حبيب! من از حسين جدا شدم با وضعى كه وى نزد خواهرش مى‏بود و خواهرش در رنج و اضطراب بود، گمان مى‏كنم زن ها متوجّه شده باشند، و در فغان و ناله با او در همراهى‏اند، آيا تو راهى دارى كه همين امشب يارانت را جمع آورى كنى و روبروى زنان حرم سخنانى به دلدارى آنان بگويى كه دل آنان آرام گيرد؟ زيرا من چنان از دختر على بى‏قرارى ديدم كه من نيز بى‏قرارم.

حبيب گفت: مطيعم هر چه خواهى.

پس حبيب از ميان چادر بيرون آمده و به يك ناحيه ايستاد كه هويدا باشد.

نافع پهلويش ايستاد. همراهان را صدا زد. آنان نيز از منزل‏هايشان سر بيرون آوردند. وقتى كه جمع شدند به بنى هاشم گفت: چشم شما بيدار مباد.

پس ياران را مخاطب كرده و گفت:

اى اصحابِ حميّت، شيران روز سختى! اين نافع است كه همين ساعت مرا با خبر از چنين و چنان كرده، خواهر و اهل حرم و باقى عيالات آقاى شما را به اين وضع ديده كه اشك مى‏ريخته و گريه مى‏كرده‏اند، و گذاشته آمده، خبرم كنيد شما به چه خياليد؟

آنان شمشيرها را برهنه كرده، عمّامه‏ها را بر زمين زدند و گفتند: اى حبيب! آگاه باش هان به حقّ آن خدايى كه به واسطه اين مهبط، ما را اسير منّت خود كرده، اگر اين مردم بخواهند خود را پيش بِكشند سرهاشان را درو مى‏كنيم، و آنان را با خوارى به مرده‏هاى گذشته‏شان ملحق مى‏نماييم، و وصيّت پيامبر را درباره پسران و دخترانش حفظ مى‏كنيم.

حبيب گفت: بنابراين از پى من بياييد.

خود روان شده و زمين را نديده و ديده در نورديد، همى زير پاى گذاشت و آنان به دنبالش مى‏دويدند، تا مابين طناب‏هاى خيمه‏هاى حرم ايستاده صدا برداشت:

اى اهل حرم پيامبر! اى بانوان ما! اى معاشر آزادگان پيامبر خدا! اين است شمشيرهاى برّان، جوانمردان شما عهد و پيمان بسته‏اند كه غلاف نكنند مگر در گردن هر كس كه خيال اذيّت شما را داشته باشد، و اين است سر نيزه‏هاى غلامان شما، قسم خورده‏اند جاى ندهند مگر در سينه آن كه بخواهد انس شما را بهم زند.

حضرت حسين عليه السلام فرمود: يا آل اللّه! شما هم براى تشكّر از آنان در برابر ايشان قرار بگيريد.

اهل حرم بيرون آمدند. ندبه مى‏كردند و همى مى‏گفتند: اى پاكان و پاك مردان! اگر دست از حمايت دختران فاطمه بكشيد چه عذر داريد؟ آن وقتى كه ما به ديدار جدّمان پيامبر برسيم و به او از اين پيش آمدى كه بر ما نازل شده شكايت كنيم، و او بپرسد كه: آيا حبيب و ياران حبيب حاضر نبودند، نشنيدند، نديدند؟

گفت: قسم به خدا كه جز او خدايى نيست اصحاب آماده شدند كه اگر موقع سوارى است سوار شدند و اگر جنگ، جنگ كنند! !

اصحاب گويا با زبان حال به اهل بيت عليهم السلام عرضه مى‏داشتند:

از مناى كعبه گر امروز رخ برتافتيم‏

 

وعده‏گاه كربلا را چون منا خواهيم كرد

گر وداع از زمزم و ركن و صفا بنموده‏ايم‏

 

كربلا را ركن ايمان از صفا خواهيم كرد

تا كه بشناسند مخلوق جهان خلّاق را

 

خويش را آيينه ايزد نما خواهيم كرد

     

از پى درمان درد جهل ابناى بشر

 

نينواى خويش را دار الشفّا خواهيم كرد

     

از پى آزادى نوع بشر تا روز حشر

 

پرچم آزاد مردى را بپا خواهيم كرد

ظلم را معدوم مى‏سازيم و پس مظلوم را

 

با شهامت از كف ظالم رها خواهيم كرد

كاخ استبداد را با خاك يكسان مى‏كنيم‏

 

پس بناى عدل را از نو بنا خواهيم كرد

انقلاب مذهبى تا در جهان آيد پديد

 

از نداى حقّ جهان را پُر صدا خواهيم كرد

 نظر دهید »

قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد

20 خرداد 1391 توسط ثریا

 

چند سال پيش، از آذربايجان شوروى نامه‏اى به من رسيد به اين مضمون كه ما روس‏هاى آزاد شده از بند كمونيسم سخت نيازمند به كتاب‏هاى دينى هستيم. چون از زمان برقرارى نظام كمونيسم در شوروى، عده‏اى از خانواده‏هاى ما كه شيعه بودند، كشته شدنند و آن عده هم كه ماندند از ديندارى منع گشتند. لذا ما چيزى از دين نمى‏دانيم و كتاب چندانى هم در دستمان نيست تا مطالعه كنيم. اگر امكان دارد براى ما كتاب بفرستيد تا ما دوباره به تشيع و دامان اهل بيت برگرديم!

در حدى كه در وسعمان بود و توان داشتيم، براى آنان نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه فرستاديم و در حال حاضر نيز مشغول ترجمه چند كتاب به زبان آن‏ها هستيم. وقتى اين كتاب‏ها به دستشان رسيد، آن‏ها را بين شيعيان پخش كردند. بعد از مدتى نيز، نامه‏اى برايم فرستادند كه از پخش آن كتاب‏ها تقدير و تشكر بى‏حد كرده بودند. بعدها برايم نقل كردند كه وقتى آن‏ها نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه را ديده بودند، از فرط خوشحالى كتاب‏ها را بغل كردند و روى سر و چشم مى‏گذاشتند و گريه مى‏كردند و لذت مى‏بردند از اين‏كه على، عليه السلام، براى آنان حرف زده است.

سعدى راست گفته است: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد». مردم ما در ايران بدون هيچ‏گونه ناراحتى و نگرانى مى‏توانند در سخنرانى‏هاى مذهبى شركت كنند، كتاب‏هاى مقيد دينى بخوانند، معارف اسلامى و الهى را در دل و جان خود پرورش دهند، و نفس خود را مهذب سازند؛ ولى متاسفانه يك عمر از برخى از آنان مى‏گذرد، درحالى كه يك كلمه قصار از نهج البلاغه را نخوانده‏اند و حتى اين كتاب شريف را نديده‏اند.

آيا اين انصاف است كه حتى اهل مطالعه و جوانان ما انواع و اقسام داستان‏هاى كوتاه و بلند نويسندگان آمريكايى و اروپايى را بخوانند يا نام تمام بازيكنان يك تيم فوتبال در فلان باشگاه اروپايى را بلد باشند و تاريخچه پيدايش هرچيزى را در اين عالم بلد باشند، ولى قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را نشناسند و نخواهند كه بشناسند؟! چرا بايد «شعرهاى شل‏سيلوستراين يا ترانه‏هاى پنيگ‏فلويد از مناجات خمس عشر امام سحاد، عليه السلام، براى جوانان ما شناخته شده‏تر باشد؟».

اين عدالت است كه نهج البلاغه على را نشناسيم و او را در زندگى خود در جايى كه سزاوار آن است قرار ندهيم؟ آيا اين به نوعى امتداد همان مظلوميتى نيست كه مخالفان آن حضرت برايشان در طول تاريخ ايجاد كردند؟

عرفان

 نظر دهید »

نيّت در قرآن‏

20 خرداد 1391 توسط ثریا

 

 

 

منابع مقاله:

کتاب : عرفان اسلامى جلد سه         

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

قرآن مجيد در چهار بخش به مسئله نيّت اشاره كرده است، در يك مرحله دعوت مى‏كند كه در تمام برنامه‏ها قصد و نيّت شما فقط براى خدا باشد و جز او منظورى نداشته باشيد و مواظبت كنيد كه كليه امور شما فى سبيل اللّه و قربةً الى اللّه باشد.

در قسمت ديگر از نيّت پاك و منظور و مقصود الهى بندگان واقعى خبر مى‏دهد و محصول ذات قلب با عظمت آنان را كه جز نيّت خالصانه چيزى نبوده در آيينه آيات نشان مى‏دهد.

و در مسئله ديگر به اين نكته اشاره مى‏كند كه آنچه بر دل و سينه و قلب شما مى‏گذرد، خدا نسبت به آن آگاه و حاضر و ناظر است، اين شماييد كه بايد توجه‏ كنيد در محضر خدا نيّت غيرخدايى نداشته باشيد.

و در قسمت ديگر به نيّت‏هاى غيرخدايى و مقاصد ناپاك و آلوده اشاره كرده، صاحبان آن نيّت‏ها را ظالم و گمراه دانسته و براى آنان عاقبتى جز جهنم معرفى نمى‏نمايد.

اما آيات قرآن كه به طور تقريب به مسائل چهارگانه اشاره كرده است:

ادامه »

 نظر دهید »

لازمه تبعيت از حق يافتن حق است‏

20 خرداد 1391 توسط ثریا


عدالت حق است و تمام آيات قرآن بر عدالت بنا شده‏اند. وقتى عاقل قرآن را مى‏سنجد و در آن انديشه مى‏كند حق بودن قرآن را كشف مى‏كند. اما اين انتهاى راه نيست، زيرا عقل پيروى و تبعيت از حق را بر خود واجب و لازم مى‏داند. ديگر نياز نيست خداوند يا انبياء تبعيت از حق را بر چنين كسى واجب كنند، زيرا قبل از وجوب شرعى او وجوب عقلى اين تبعيت را درك كرده است.

يادم هست شبى بعد از منبر، جوانى كه جلوى در مجلس ايستاده بود به من گفت: من چند كلمه‏اى با شما حرف دارم! گفتم: بگو! گفت: من براى گوش دادن به سخنان شما به اين‏جا نيامده بودم. حقيقت ماجرا اين است كه از اين حوالى رد مى‏شدم. وقتى ديدم اين‏جا خيلى شلوغ است، اول خيال كردم تئاترى يا فيلمى پخش مى‏كنند كه مردم اين‏طور جمع شده‏اند (آن مجلس در مسجد برگزار نمى‏شد). وقتى داخل شدم ديدم شما بالاى منبر هستيد. اول، مى‏خواستم برگردم، اما با خودم گفتم:

حتما خبرى در اين مجلس هست كه اين همه مردم آمده‏اند اين‏جا نشسته‏اند! من هم نشستم ببينم چه خبر است. حال، مى‏خواهم به شما بگويم كه من دزد هستم و چيزهاى گران هم مى‏دزدم. اما حرف‏هايى كه امشب شنيدم را حق ديدم و چون از حق بايد پيروى كرد، تصميم گرفتم دزدى را ترك كنم. براى همين، زحمتى براى شما دارم!

وقتى از خواسته‏اش پرسيدم گفت: من از مغازه‏اى دو عدد فرش گران‏قيمت دزديده‏ام. خودم اگر بخواهم آن‏ها را به صاحب فرش بر گردانم، مى‏ترسم عصبانى شود و مرا تحويل دهد. چون من توبه كرده‏ام و ديگر نمى‏خواهم دزدى كنم، نشانى آن مغازه را مى‏دهم تا شما زحمت بازگرداندن فرش‏ها را متقبل شويد.

يك نفر را نزد صاحب آن مغازه فرستادم، كه زياد هم انسان متدينى نبود، تا ماجرا را به او بگويد. صاحب مغازه گفته بود: من به جايى كه روضه باشد نمى‏آيم، اما مساله خيلى برايم جالب است! شما آن فرش يك ميليون تومانى را به من برگردانيد، ولى فرش ديگر را خرج كار خير كنيد كه هم خدا به من لطفى بكند، و هم آن دزد را بيامرزد!

آرى، وقتى انسان حق را فهميد، عقل به او دستور مى‏دهد كه از حق متابعت كند. پيروى از حق كم‏كم نورانيت هم براى انسان به همراه مى‏آورد و او بيشتر دلبسته حق مى‏شود. آن وقت است كه عمل به تكليف براى انسان آسان مى‏شود و از آن لذت مى‏برد. چنين كسى نمازش را با عشق مى‏خواند و روزه‏اش را با عشق مى‏گيرد و كارهاى خير را با محبت انجام مى‏دهد. اما خدا نكند كسى 60 سال در اين دنيا و در جوار قرآن و مسجد و علماى ربانى و نهج البلاغه باشد و حق بودن آن‏ها را درك نكند و، در نهايت، از آنان نيز پيروى ننمايد!

erfan.ir

 نظر دهید »

اثبات مسلمانی برای فرد مسلمان چگونه می باشد ؟

05 خرداد 1391 توسط ثریا

خالق هستی و آورنده همه ادیان الهی به صراحت می گوید : ان الدین عندالله الاسلام یعنی تنها دین مقبول در نزد خدا فقط اسلام است . و در جای دیگر می فرماید : و من یتبغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه.
هر کس غیر از اسلام دین دیگری برگزیند هرگز از او قبول نمی شود و دنیا و آخرتش در ضرر و زیان و تباهی می باشد . و در آیه دیگر می فرماید : الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا . یعنی امروز دین را بر شما کامل ونعمت را برشما تمام کردم و تنها دین اسلام را بعنوان تنها دین مقبول و پسندیده برای شما اعلام کردم و دهها آیه دیگر که در کتاب آسمانی خداوند و در دیگر کتابهای آسمانی موجود است.
بنابراین حضرتعالی افتخار کنید که هم اسما و رسما مسلمان هستید و بدون شک ذهن و فکر هر انسانی پرسشها و سئوالاتی را در خود جای داده و میدهد که دین مبین اسلام برای همه آن پرسشها پاسخهای متین و مستدلی را دارد و اگر حضرتعالی پرسشی را دارید که فکر شما را مشغول کرده و چنین ذهنیتی را به شما داده استکه خودتان را مسلمان اسمی بدانید نه رسمی می توانید با ما مطرح کنید امید داریم بتوانیم بطور قانع کننده ای برطرف شبهات شما بایستیم .

منبع:عرفان

 نظر دهید »

امام هادی(ع)؛ گوهر آفرینش

05 خرداد 1391 توسط ثریا
آیت‌الله سبحانی

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین. قال الحكیم فی محكم كتابه الكریم: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»(سجده؛ ۲۴)

همه‌ مسئولیت‌های نبی بر عهده‌ امام است

مقام امامت مقام بزرگ و رسایی است. در حقیقت امامت استمرار مقام نبوت است و تمام مسئولیت‌هایی كه بر عهده‌ پیامبر بوده، همه‌ آن مسئولیت‌ها بر عهده‌ امام نیز می‌باشد، با این تفاوت كه نبیّ مورد وحی است و وحی الهی بر او نازل می‌شود و پایه‌گذار دین است، اما امام مورد وحی نیست. امام مفاهیم دین را بیان می‌كند و پرسش‌های نو را پاسخ می‌دهد و درباره‌ زندگی مردم قوانین درستی را تبیین می‌كند، امر به جهاد می‌كند و هكذا و هكذا.

ادامه »

 نظر دهید »

حکایتی از احسان امام نقی (ع) به تهيدست‏

04 خرداد 1391 توسط ثریا

 در كتاب باارزش كشف الغمه روايت شده: روزى امام نقی(ع) براى انجام كارى از سامراء بيرون شدند، عربى در جستجوى حضرت بود، او را به محل كار حضرت در خارج از شهر راهنمائى كردند، پس از شرفياب شدن به محضر امام عرضه داشت از اعراب كوفه و از دوستداران و ارادتمندان شما اهل‏ بيت پيامبر هستم، قرضى سنگين بر عهده دارم و كسى جز شما را نميشناسم كه بتواند قرض مرا ادا كند مرا از اين بار سنگين نجات دهد، حضرت فرمودند اندوهگين مباش و به او فرمان دادند بنشيند، سپس فرمودند: من تو را به مطلبى راهنمائى ميكنم اما مواظب باش با مطلب من مخالفت نكنى، من به خط خودم مينويسم و اقرار ميكنم كه تو مبلغى از من طلبكارى، چون به شهر آمديم به منزل من بيا و اداى آن مبلغ را درخواست كن، هرچه از تو مهلت خواستم تو گوش نده و به درشتى و غلظت پول خود را از من بخواه و در آنچه گفتم كوتاهى مكن.

چون حضرت به شهر بازگشت مرد عرب وارد بر حضرت شد و در برابر عدهاى كه در محضر حضرت بودند و در ميانشان بعضى از اطرافيان حاكم عباسى قرار داشتند طلب خود را به صورتى جدّى درخواست كرد، حضرت از او تقاضاى صبر و تمديد مدت و دادن مهلت نمودند ولى عرب راضى نشد و با غلظت و درشتى طلب خود را درخواست ميكرد، حضرت در نهايت از پرداخت فورى پوزش خواستند ولى او نپذيرفت، اطرافيان حاكم عباسى جريان را به حاكم منتقل كردند و مضيقه مالى حضرت و تنگدستى آن جناب حاكم را به فكر فرو برد و در نتيجه سى هزار درهم براى حضرت فرستاد، آن جناب عرب را احضار نموده و همه سى هزار درهم را در اختيار او گذاشتند و فرمودند قرضت را ادا كن و اين بار سنگين را از دوشت بردار و مازاد آن را هزينه خانواده ات كن، عرب گفت پسرپيامبر يك سوم اين مبلغ مشكل مرا حال ميكرد و مرا از فشار روحى نجات ميداد، براستى چنين است كه خدا درباره شما فرموده:

اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ:

خدا داناتر است كه رسالتش را كجا قرار دهد.

عرفان

 نظر دهید »

ثروتمندتر از بیل گیتس

04 خرداد 1391 توسط ثریا

 

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمندتر هم هست؟

گفت: بله، فقط یک نفر!
پرسیدند: چه کسی؟

گفت: سال ها پیش در فرودگاه نیویورک بودم. قبل از پرواز، چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد و از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم آمد. دست کردم توی جیبم که آن را بخرم، دیدم پول خرد ندارم … از خرید منصرف شدم. همان موقع دیدم پسر بچه ی سیاه پوست روزنامه فروش گفت: این روزنامه مال خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم.

گفت: برای خودت …

و این داستان هم زمان بود با اخراج شدن من از شرکت قبلی که در آن کار می کردم و پی ریزی اولیه برای شرکت مایکروسافت… .

سه ماه بعد بر حسب تصادف در همان فرودگاه و همان سالن پرواز چشمم به یک مجله خورد، دست کردم توی جیبم و باز دیدم که پول خرد ندارم. باز همان بچه به من گفت: این مجله را بردار، برای خودت.

گفتم: پسرجان، چند وقت پیش هم روزنامه ای به من بخشیدی… تو همیشه این کار را می کنی؟

پسر گفت: بله، من از سود خودم می بخشم./

زمانی که به اوج قدرت رسیدم (بعد از ۱۹ سال)، تصمیم گرفتم آن پسر بچه را پیدا و گذشته را جبران کنم؛ پس برای پیدا کردن او گروهی تشکیل دادم. آنها بعد از مدتی جست و جو متوجه شدند که فرد مورد نظر سیاه پوستی مسلمان و دربان یک سالن تئاتر است./

او را به شرکت دعوت کردم و پرسیدم: مرا می شناسی؟/

گفت: بله، جنابعالی آقای بیل گیتس معروفی که همه ی دنیا او را می شناسد./

من ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم: این خاطرات را از سال ها پیش دارم، زمانی که تو پسر بچه ای بودی و روزنامه می فروختی؛ و حالا می خواهم جبران کنم./

او گفت: آقای بیل گیتس، نمی توانی جبران کنی… فرق من با تو در این است که من در اوج نداری به تو بخشیدم، ولی تو در اوج داشتن می خواهی به من ببخشی؛ و این چیزی را جبران نمی کند… ./

بیل گیتس می گوید: همواره احساس می کنم که ثروتمند تر از من کسی نیست، جز این سیاه پوست ۳۲ ساله ی مسلمان./

 3 نظر

شهادت امام حسن بن علی العسگری (ع) تسلیت باد

04 خرداد 1391 توسط ثریا

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • ...
  • 43

بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

اللّهم اَرِنی الطَّلعَةَ الرَّشیدة

ساعت



ساعت فلش

خبـــــــــــــــــــــــــــــر

calender

موضوعات

  • همه
  • اخبار
    • اخبار مدرسه
  • مناسبت های ماه
  • داستان کوتاه
    • آموزنده
    • انگلیسی
    • جالب
  • سخنان و احادیث امامان
    • امام علی (ع)
    • پیامبر اکرم (ص)
  • شعر
    • انتظار موعود
      • سایر
  • نوحه و مداحی
    • حاج محمود کریمی
    • فرهمند
  • دلنوشته ها
  • شهدا

اوقات شرعی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

آمارسایت

آمار سایت

قالب وبلاگ

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
Alatash.com , پخش زنده از حرمین شریفین!
تماس با ما

کد تماس با ما


دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما

قرآن

قرآن آنلاین
http://s1.picofile.com/shiat/giv.gif
>
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس