قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد
چند سال پيش، از آذربايجان شوروى نامهاى به من رسيد به اين مضمون كه ما روسهاى آزاد شده از بند كمونيسم سخت نيازمند به كتابهاى دينى هستيم. چون از زمان برقرارى نظام كمونيسم در شوروى، عدهاى از خانوادههاى ما كه شيعه بودند، كشته شدنند و آن عده هم كه ماندند از ديندارى منع گشتند. لذا ما چيزى از دين نمىدانيم و كتاب چندانى هم در دستمان نيست تا مطالعه كنيم. اگر امكان دارد براى ما كتاب بفرستيد تا ما دوباره به تشيع و دامان اهل بيت برگرديم!
در حدى كه در وسعمان بود و توان داشتيم، براى آنان نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه فرستاديم و در حال حاضر نيز مشغول ترجمه چند كتاب به زبان آنها هستيم. وقتى اين كتابها به دستشان رسيد، آنها را بين شيعيان پخش كردند. بعد از مدتى نيز، نامهاى برايم فرستادند كه از پخش آن كتابها تقدير و تشكر بىحد كرده بودند. بعدها برايم نقل كردند كه وقتى آنها نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه را ديده بودند، از فرط خوشحالى كتابها را بغل كردند و روى سر و چشم مىگذاشتند و گريه مىكردند و لذت مىبردند از اينكه على، عليه السلام، براى آنان حرف زده است.
سعدى راست گفته است: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد». مردم ما در ايران بدون هيچگونه ناراحتى و نگرانى مىتوانند در سخنرانىهاى مذهبى شركت كنند، كتابهاى مقيد دينى بخوانند، معارف اسلامى و الهى را در دل و جان خود پرورش دهند، و نفس خود را مهذب سازند؛ ولى متاسفانه يك عمر از برخى از آنان مىگذرد، درحالى كه يك كلمه قصار از نهج البلاغه را نخواندهاند و حتى اين كتاب شريف را نديدهاند.
آيا اين انصاف است كه حتى اهل مطالعه و جوانان ما انواع و اقسام داستانهاى كوتاه و بلند نويسندگان آمريكايى و اروپايى را بخوانند يا نام تمام بازيكنان يك تيم فوتبال در فلان باشگاه اروپايى را بلد باشند و تاريخچه پيدايش هرچيزى را در اين عالم بلد باشند، ولى قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را نشناسند و نخواهند كه بشناسند؟! چرا بايد «شعرهاى شلسيلوستراين يا ترانههاى پنيگفلويد از مناجات خمس عشر امام سحاد، عليه السلام، براى جوانان ما شناخته شدهتر باشد؟».
اين عدالت است كه نهج البلاغه على را نشناسيم و او را در زندگى خود در جايى كه سزاوار آن است قرار ندهيم؟ آيا اين به نوعى امتداد همان مظلوميتى نيست كه مخالفان آن حضرت برايشان در طول تاريخ ايجاد كردند؟
عرفان