مناجات چیست؟ چرا از مناجات لذت نمىبریم؟
آنچه در ادامه میآید درسگفتارهای آیتالله محمد تقی مصباح یزدی در تفسیر مناجات خمس عشره است که سال گذشته در دفتر قم مقام معظم رهبری ایراد شده است و بهمناسبت ایام ماه مبارک رمضام، متناوباً طی روزهای آینده تقدیم کاربران گرامی خواهد شد:
وَالصّلاةُ وَ السّلامُ عَلى سَیدِ الانبیاءِ وَ المّرسَلین، حَبیبِ اِلهِ العالَمین اَبىالْقاسِم مُحمّد، وَ عَلى آلِهِ الطّیّبینَ الطّاهرین المَعصومین.
خداى متعال را شاكریم كه توفیقى عنایت فرمود بار دیگر ماه رمضان را درك كنیم و از این خوان گستردهى الهى بهرهمند شویم. امیدواریم خداى متعال به ما هم توفیق توبه نصوح و استفاده از بركات این ماه شریف مرحمت بفرماید.
مناجات یعنى چه؟
شاید در عرف ما مناجات همین مراسمى باشد كه سحرهاى ماه رمضان در بلندگوها یا در مأذنهها، كسانى با صداى بلند، اشعار و دعاهایى مىخوانند؛ ولى این كیفیتها منظور نیست. كلمهى مناجات كه با كلمهى نجوا همخانواده است، در اصل لغت به معناى در گوشى گفتن، راز گفتن و خصوصى صحبت كردن است. بعضى اصل مناجات را رازگویى قرار دادهاند. بعضى روى خلوت بودنش تكیه كردهاند و گفتهاند اصل معنا همان در خلوتبودن و خصوصىبودن صحبت است. اما وقتى در میان جمعى دو نفر مىخواهند خصوصى صحبت كنند كه دیگرى نشنود ناچار آرام صحبت مىكنند؛ پس آرام صحبت كردن یا سرّى صحبت كردن اصل مناجات نیست. اصلش این است كه گفتگو خصوصى باشد كه از یك طرف لازمهاش در خلوت بودن است، و از یك طرف آهسته صحبت كردن.
مناجات خواندن یا مناجات كردن؟!
بنابراین مناجات با آهسته صحبت كردن بیشتر مناسبت دارد تا فریاد كشیدن و آواز خواندن. آنها خواندن مناجات است نه مناجات كردن. مثل اینكه دعاهایى كه مىخوانیم دعا كردن نیست؛ بیشتر خواندن دعاست. یعنى دعایى است كه پیامبر9 و ائمهى اطهار: و اولیاء خدا آن دعا را در یك موقعیت خاصى گفتهاند و ما آن را مىخوانیم و غالباً به صورت حكایت است و قصد انشاء در بسیارى از موارد نیست. بسیارند كسانى كه دعا مىكنند یا اصلاً معنىاش را نمىدانند یا توجه به معنایش ندارند. یعنى دعا مىخوانند؛ نمىشود گفت دعا مىكنند. مناجاتها هم كه بلند خوانده مىشود و گاهى به معنایش هم توجهى نیست، مناجات كردن نیست؛ این مناجات نامه خواندن است.
مناجات با…؟
مناجات مىتواند بین دو انسان، بین انسان و خدا و مىتواند بین خدا و انسان باشد. در قرآن شریف آیاتى داریم مربوط به در گوشى گفتن مردم با همدیگر. زمانى كسانى براى اینكه خودشان را نزدیك به پیامبر اكرم(ص) نشان بدهند، براى خودشان یك تعیّنى قائل بودند، مىآمدند نزدیك به پیغمبر مىنشستند تا خصوصى با پیغمبر اكرم صحبت كنند. كسانى هم بودند كه ایمان واقعى نداشتند یا منافق بودند مىخواستند حرفهایى بزنند كه سایر مؤمنین اطلاع نداشته باشند. گاهى هم علیه مؤمنین توطئههایى مىكردند. آنها هم آرام صحبت مىكردند تا دیگران نشنوند، مؤمنان هم از این درگوشى گفتنها ناراحت مىشدند. در آن موردى كه مىخواستند با پیغمبر اكرم(ص) خصوصى صحبت كنند، آیهاى نازل شد: كسانى كه مىخواهند با پیغمبر درگوشى صحبت كنند، باید صدقهاى بدهند. آن وقت اجازه داده مىشود كه با پیغمبر صحبت كنند؛ «فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً1» اما هیچ كس به این آیه عمل نكرد…
فقط على(ع)…
…جز امیرالمؤمنین(ع). در روایتى دارد كه ایشان یك دینار طلا داشتند، آن را تبدیل كردند به چند درهم نقره، و همهى آنها را براى صحبتهاى خصوصى با پیامبر اكرم(ص) به عنوان صدقه دادند اما بعد از آن هیچ كس دیگر صحبت خصوصى با پیغمبر را درخواست نكرد، بعد آیه نسخ این حكم نازل شد. حالا كه ابا دارید از اینكه صدقهاى بپردازید دیگر نمىخواهد صدقه بدهید؛ تكلیف از شما برداشته شد2. بعد در روایات شیعه و سنى وارد شده كه یكى از ویژگىهاى امیرالمؤمنین(ع) این است كه تنها كسى است كه به این آیهى شریفه عمل كردند، نه قبل از ایشان و نه بعد از ایشان كسى عمل نكرد و نخواهد كرد. در مورد آن درگوشىها و صحبتهاى خصوصى هم كه افراد مىكردند و موجب حزن مؤمنین مىشد و گاهى مىخواستند توطئه بكنند، آیهاى نازل شد كه «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ3»؛ اگر صحبت خصوصى مىكنید حتما در مورد كارهاى خیر یا براى كار خیرى باشد كه مىخواهید دیگران متوجه نشوند. یعنى درگوشى گفتن فى حدّ نفسه در میان جمع منفى است، خلاف ادب است، مگر ضرورتى باشد.اصل این است كه در میان جمع كسى درگوشى صحبت نكند تا موجب توهّم نشود.
مناجات انسان با خدا
گاهى انسان یك حالى پیدا مىكند كه مىخواهد با خدا بلند صحبت كند، و گاهى نه، حالش جورى اقتضاء مىكند كه آرام و خصوصى صحبت كند. مثلاً آدم وقتى مىخواهد به گناهان خودش اعتراف كند، به طور قاعده دوست ندارد دیگران متوجه شوند. گفتگوهاى دیگرى هم هست كه ناشى از شدت محبت است، گفتگوهاى محبّتآمیز هم طبعش این نیست كه بلند میان مردم داد كشیده بشود. این گفتگو، گفتگویى خصوصى است. «میان عاشق و معشوق رمزى است» این جا هم جاى مناجات است.
تفاوت نجوا با ندا
اما گاهى اقتضاء مىكند كه آدم در یك گرفتارى و ناراحتى خدا را صدا بزند، كانّه از خدا دوریم! صدا مىكنیم كه خدایا كجایى به داد من برس؛ اینجا ندا مىكند، جامع هر دویش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصى باشد یا عمومى، همهاش دعا هست. اما در موردى كه آدم خودش را در حالت دورى تصور مىكند آنجا ندا هست. در مناجات شعبانیه مىگوید: «الّلهم صل على محمد و آل محمد، واسمع ندائى اذا نادیتك»؛ وقتى نداء مىكنم، فریاد مىزنم، به فریاد من توجه كن. روایتى هم هست كه حضرت موسى(ع) از خداى متعال سوال كرد «أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَادِیَكَ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَكَ فَاَوْحَى اللهُ اِلَیْهِ اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَكَرَنىَ … 4»؛ خدایا نزدیك هستى تا درگوشى با تو صحبت كنم، یا دور تا فریاد بزنم. خطاب شد كه من از همه به تو نزدیكترم.
رمضان، سحر و مناجات
اصل مناجات در روایات مورد تأكید قرار گرفته است به خصوص در ماه رمضان. روایتى از امیرالمؤمنین7 نقل شده كه خطاب به روزهدار فرمودند: «ایها الصائم اِنّك فى شهرٍ صیامك مفروض…» تا فرمودند «و اصواتك فیه مسموعة و مناجاتك فیه مرحومة5»؛ در این ماه صداهاى تو شنیده مىشود. گاهى افراد در حدّى هستند كه حرفشان قابل اعتنا نیست، فرض كنید در مجلسى بچهاى یا سفیهى، حرفى یا دادى بزند، خُب كسى توجه نمىكند، اینجا مىگویند این، صوت مسموعى ندارد، گوش به حرفش نمىدهند. پناه مىبریم به زمانى كه انسان در مقابل خداى متعال به یك حالى بیفتد كه خدا به او اعتنایى نكند، هر چه داد هم بزند، مورد توجه قرار نگیرد. ولى گاهى است كه خداى متعال در یك شرایط خاصى یك اذن عامى مىدهد یا بخصوص مردم را دعوت مىكند كه بیایید حرف بزنید، من مىشنوم، توجه مىكنم. این مضمون در دعاها زیاد وارد شده كه گاهى گناهان انسان موجب مىشود صدایش شنیده نشود، خدا توجهى به حرفش نكند. آن وقت از خدا مىخواهد كه این حجاب گناه را از میان بردارد. ماه رمضان، ماهى است كه صداها شنیده مىشود، خدا به بندگانش توجه مىكند، هر قدر هم شایستگى نداشته و آلوده باشند، در عین حال خدا از فضل و كرم خودش صداى آنها را مورد توجه قرار مىدهد. «و مناجاتك فیه مرحومة»؛ مناجاتى كه انسان مىكند در این ماه با رحمت الهى مواجه مىشود.
در اوقات دیگر هم غیر از ماه رمضان وقت سحر خیلى سفارش به مناجات شده است. در نیمهى شب، موقعى كه چشمها خواب است و صداها خاموش، اگر به خداى متعال توجه پیدا كنیم و با او صحبت كنیم خداى متعال مىفرماید: «لبیك» كسى كه در نیمهى شب با خدا مناجات كند، «أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِی قَلْبِهِ6». خدا نور را در دلش ثابت مىدارد. دلش ظلمانى نمىشود.
نجواى با محبوب
بهطور طبیعى هر كسى دوست دارد با اشخاص بزرگ مخصوصاً اشخاصى كه دوستشان دارد صحبت خصوصى داشته باشد یا اگر رابطهى عاطفى بین دو نفر باشد، خیلى دلش مىخواهد كه تنهایى و خصوصى با او صحبت كند، هر چند چیزى هم از او نخواهد. همین صحبت كردن با او موضوعیت دارد. بطور طبیعى مؤمن و كسى كه عظمت خدا را درك مىكند، نعمتهاى خدا را مىشناسد و مىداند كه چقدر به او رأفت و رحمت دارد، باید دلش بخواهد با خدا صحبت كند. ولى متأسفانه بسیارى از اوقات ارادهاى در آدم پیدا نمىشود و چندان علاقهاى ندارد كه جاى خلوتى برود و با خدا صحبت كند. در ماه مبارك رمضان كه بهار دعا و مناجات است - بنده خودم را عرض مىكنم - اگر یك دعاى افتتاحى، دعاى ابوحمزهاى مىخوانیم براى خالى نبودن عریضه است تا ثوابى ببریم. اما اینكه آدم علاقه داشته باشد كه بنشیند با خدا درد دل كند و خصوصى صحبت كند، این حال همیشه پیدا نمىشود. اگر الان به شما بگویند كه هر كدام از آقایان، مایل هستند یك وقت خصوصى، پنج دقیقه، بروند تهران با مقام معظم رهبرى خصوصى صحبت كنند، كیست كه داوطلب نشود؟ همه داوطلب مىشوند، مسابقه مىگذارند. چرا؟ او شخصیت عظیمى است، دوست داشتنى است. آدم كسى را كه دوست دارد دلش مىخواهد با او صحبت كند، حالا ضمناً اگر یك درخواستى هم داشت عرض مىكند؛ درخواستى هم نداشت، همین صحبت كردن برایش مطلوبیت دارد. چطور ما با خدا این گونه نیستیم؟ با اینكه خدا خودش دعوت مىكند كه بیایید، با من خصوصى صحبت كنید، من فورى جوابتان را مىدهم. وقتى نیمه شب بنده مىگوید «یا رب»، خدا مىگوید «لَبَّیْكَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَیَّ أَكْفِكَ7»؛ از من درخواست كن تا به تو بدهم، بر من توكل كن تا كفایتت كنم. خوب، انسان یك چنین خدایى داشته باشد، او هم دعوت مىكند، آن وقت ما ناز بكنیم و نرویم، خواب را ترجیح بدهیم. چرا؟ مسلّماً آفتى در ما است، ایمان این را اقتضاء نمىكند.
چرا از مناجات لذت نمىبریم؟
چه چیز موجب مىشود كه انسان دوست نداشته باشد با خدا مناجات كند؟ خدا خیلى جاها خودش فرموده كه اگر كسانى، بعضى از ویژگىها را داشته باشند، من شیرینىِ مناجاتم را از كام آنها بر مىدارم، «لَا أُذِیقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِی8»؛ روایتى از پیغمبر اكرم(ص) است كه مىفرمایند: «قال الله سبحانه إذا علمت أن الغالب على عبدی الاشتغال بی نقلت شهوته فی مسألتی و مناجاتی9»؛ خدا مىفرماید كه اگر دیدم كه بندهام اغلب اوقاتش را صرف من مىكند، به فكر من است، یعنى به فكر این است كه چه تكلیفى دارد تا انجام بدهد، یا از چه نهى شده است كه اجتناب كند - ممكن است لحظات و ساعاتى رفتارهاى نامناسبى هم داشته باشد - تمایلات او را سوق مىدهم به طرف گفتگو و مناجات با خودم. به جاى اینكه تمایل به امور پست و حیوانى داشته باشد، اصلا علاقهاش به این جهت مىشود كه با خدا صحبت كند. این لطفى است كه خدا به او مىكند. اگر كسانى باشند كه بیشتر اوقات یا خداى ناكرده همهى اوقاتشان، فكر لذائذ دنیا باشند؛ فكر این هستند كه چه غذایى لذیذتر است، چه جایى مناسبتر است، چه لباسى زیباتر، چه فیلمى لذتبخشتر است، مجالست با چه كسى شیرینتر است، چه پست و مقامى مىتوانند به دست بیاورند، خدا هم اجازه نمىدهد كه با او مناجات كنند.
دوستان من را با دنیا چه كار؟!
خداى متعال به حضرت داوود(ع) وحى فرمود: «ما لأولیائی و الهمّ بالدنی10»؛ دوستان من را با فكر دنیا چه كار؟ چرا كسانى كه ادّعاى دوستى من مىكنند، همّ و غمّشان به امور دنیا تعلّق مىگیرد؟ نیازهایشان را من برطرف مىكنم، چرا آنها غصّهاش را مىخورند؟ «إن الهم یذهب حلاوة مناجاتی من قلوبهم»؛ همّ و غمّ دنیا حلاوت مناجات را از آنها سلب خواهد كرد. اگر گاهى هم موفق شوند با حال كسالت دعاى ابوحمزهاى بخوانند، حلاوتى درك نمىكنند، دعایى مىخوانند براى اینكه ثوابى ببرند. حداكثر به امید اینكه گناهشان آمرزیده شود. امّا اینكه لذّت ببرند و دنبال این بگردند تا فرصت مناجات پیدا كنند موفق نخواهند شد. روایت دیگرى هست كه براى ما كوبندهتر هست! از احادیث قدسیه است كه ناقلش حضرت صادق(ع) است. فرمود: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ(ع) لَا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ11»؛ خداى متعال به حضرت داوود وحى كرد یا داوود میان من و خودت عالِم دنیازده را واسطه قرار نده. كسى كه شیفتهى دنیاست، ولو عالِم باشد، مقامات علمى بالا هم داشته باشد، چنین عالمى راهزن دلهاى دوستان من است. بندگانى كه مىخواهند به طرف من بیایند، راهنما مىخواهند. خیال مىكنند چون این عالِم است مىتواند راهنمایشان باشد، اما خبر ندارند كه این دزدى است كه با چراغ آمده. بعد مىفرماید: عقوبتى كه براى اینها در نظر گرفتم، كمترینش این است كه حلاوت مناجاتم را از دل اینها بر مىدارم. عالِمِ دنیازده، شیرینى مناجات خدا را درك نمىكند و طبعاً نمىتواند دیگران را به سوى خدا راهنمایى كند. سخن آخر این كه ما اگر خودمان لیاقتى نداریم، به گدایى درِ خانهى اهلبیت و به بركت شفاعت آنها، مورد عنایت الهى قرار بگیریم تا حال مناجاتى، حال توبهاى، حال عبادتى پیدا كنیم. آلودگىهایمان شسته شود و از این ماه شریف، پاك و پربار بیرون برویم، انشاءالله.
پینوشتها:
1. مجادله / 12.
2. ر.ك: بحار الانوار، ج 30، ص 376.
3. مجادله / 9.
4. وسائلالشیعة، ج 1، ص 311.
5. فضائلالأشهرالثلاثة، ص 107.
6. مستدركالوسائل، ج 5، ص 207.
7. مستدرك الوسائل، ج5، ص207، روایت 5708.
8. مستدركالوسائل، ج 12، ص 36.
9. بحارالأنوار، ج 90، ص 162.
10. بحارالأنوار، ج 79، ص 143.
11. الكافی، ج 1، ص 46.
درس گفتارهای آیت الله مصباح یزدی در تفسیر مناجات خمس عشره/ 1