مناسبت
در كل اين روز روز شريفي است و در آن چند عمل وارد است:
اوّل غسل
دوّم روزه
سوّم دو ركعت نماز و آن مثل روز عيد غدير است (دو ركعت است ؛ در هر ركعت ، يك مرتبه حمد و ده مرتبه توحيد ، ده مرتبه آية الكرسى و ده مرتبه قدر خوانده مى شود و بهتر است پيش از اذان ظهر خوانده شود.)
چهارم خواندن دعاي مباهله كه شبيه به دعاي سحرهاي ماه رمضان است و شيخ و سيّد هر دو نقل كرده اند لكن مابين روايات آن دو بزرگوار اختلاف كثير است لكن روايت شيخ از طريق امام صادق همانند دعاي سحر ماه مبارك رمضان است. اللهم اني اسئلك من بهائك بابهاء ………
روايت شده است بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار كند.
شايسته است در اين روز تصدّق بر فقراء به جهت تَاءسّي به مولاي متقيان امير المؤ منين عليه السلام و زيارت كردن آن حضرت و بهتر است زيارت جامعه خوانده شود.
روز بيست و پنجم ماه ذي الحجه نيز روز شريفي است و روزي است كه هَل اَتي در حقّ اهل بيت نازل شده به جهت آنكه سه روز روزه گرفتند و افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و به آب افطار نمودند و شايسته است كه شيعيان اهل بيت عَليهمُ السلام در اين ايّام خصوص در شب بيست و پنجم تاءسّي به موالي خود نمايند در تصدّق به مساكين و ايتام و سعي در اطعام ايشان و اين روز را روزه بدارند و چون بعض علماء اين روز را روز مباهله مي دانند مناسب است زيارت جامعه و دعاء مباهله را نيز در اين روز بخوانند.
آیا خدا وجود دارد ؟
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.
مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”
آرایشگر جواب داد: “کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند!”
آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”
مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر: “نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد!”
مجنون و نمازگزار
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد.
مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو جگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!
خاطراتی از مقام معظم رهبری
قلک بچه ها و اشک امام (ره)
او براى خودش عنوان و بهرهیى قایل نبود. آن دستى که توانسته بود تمام سیاستهاى دنیا را با قدرت خویش تغییر دهد و جابهجا کند، آن زبان گویایى که کلامش مثل بمب در دنیا منفجر مىشد و اثر مىگذاشت، آن ارادهى نیرومندى که کوههاى بزرگ در مقابلش کوچک بودند، هر وقت از مردم صحبت مىشد، خودش را کوچکتر مىانگاشت و در مقابل احساسات و ایمان و شجاعت و عظمت و فداکارى مردم سر تعظیم فرود مىآورد و خاضعانه مىگفت: مردم از ما بهترند. انسانهاى بزرگ همینگونهاند. آنها چیزهایى را مىبینند که دیگران نمىتوانند و یا نمىخواهند رؤیت کنند. گاهى در مقابل کارهایى که به نظر مردم معمولى مىآید، آن روح بزرگ و آن کوه ستبر تکان مىخورد و مىلرزید.
هنگام جنگ، بچههاى مدرسه در نماز جمعهى تهران، قلکهاى خود را شکسته بودند و پولهایش را براى جنگ هدیه کرده بودند. فرداى آن روز که خدمت امام(ره) رسیده بودم، ایشان را در حالى که چشمهاى خدابینش از اشک، پُر شده بود، دیدم؛ به من فرمودند: کار این بچهها را دیدى؟…
به قدرى این کار به نظرش عظیم آمده بود که او را متأثر ساخته بود.
منبع : http://www.khamenei.ir
خاطره ای زیبا از آیت الله گلپایگانی
مرحوم آیت الله حائری برای تاسیس و راه اندازی حوزه علمیه در قم ابتدای کار با مشکلات زیادی مواجه می شوند و متحمل زحمات فراوانی شدند، بخشی از این مشکلات مالی بود؛ مرحوم والد روزی تعریف کردند به اندازه ای دست مرحوم حاج شیخ از نظر مالی تنگ و خالی بود که به یاد دارم برای رفع گرفتاری مالی یکی از طلاب قم، خدمت استاد رفتم و از وضع ناگوار خانواده این طلبه گفتم و از ایشان کمک خواستم و گفتند، سید الان دستم خالی است و امکان مساعدت نیست و من از این اوضاعی که برای حاج شیخ بوجود آمده بود، خیلی ناراحت شدم.
* گریه های امام زمان وجوهات را به قم متوجه کرد
خاطرم هست مرحوم آقا خاطرهای از اوضاع آن روز حوزه نقل کرده و گفتند: وضع مالی حوزه نگران کننده بود تا جایی که مرحوم آیت الله حائری به برخی آقایون گفته بودند؛ اگر این طور پیش برود و از نظر مالی در تنگنا باشیم، اداره حوزه مشکل است و معلوم نیست بتوانیم حوزه را اینجا اقامه کنیم.
مرحوم آیت الله گلپایگانی(ره) نقل می کردند، با شنیدن این اظهارات نگران شدم، در یکی از روزهای ماه رمضان توسل یافتم و بعد از توسل، چون روزه بودم و هوا گرم بود، کمی استرحت کردم، در عالم خواب دیدم، نگرانی ما درباره اوضاع مالی حوزه را بیان کردند و فرموند؛ به حائری بگویید، از گریههای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) وجوهات به قم متوجه شد و شما نگران نباشید.
بیدار شدم، این خواب را برای استاد نقل کردم و ایشان گفتند: ان شاء الله که از رویاهای صادقه باشد، بعد از چند روز وقتی به محضر حاج شیخ رسیدم، ایشان به من گفتند، خواب شما بعد از چند روز تعبیر شد و وجوه به ما رسید و دست ما باز شد.
* تدبیر مرحوم آیت الله حائری در برخورد با پهلوی
ارتباطی که مرحوم آقا با حاج شیخ داشتند، واقعاً ارتباط عمیقی بود، ایشان درباره اهتمام و تلاش شبانه روزی موسس حوزه علمیه قم برای به ثمر رسیدن این حوزه خاطرات فراوانی نقل می کردند، یکی از موثر ترین اقدامات برای بقای حوزه علمیه قم را تدابیر مرحوم شیخ حائری در مبارزه و مواجهه با رضاخان پهلوی می دانستند.
* به شیخ عبدالکریم رجوع کنید!
در آن روزها پهلوی جنایت های بسیاری انجام می داد، از جمله آنها مسئله کشف حجاب و سرکوب هایی که علیه مردم صورت می گرفت، تا جایی که برخی از علما به قم آمدند تا در مقابله با عمّال رضا خانی اقدامی کنند، مرحوم آقا نقل می کردند؛ همان روزها، که برخی از علما قصد داشتند؛ اقداماتی را شروع کنند، مرحوم آیت الله حائری موافق نبود و موقعیت را مناسب نمی دانست، به این فکر افتادیم وظیفه ما چیست، آیا باید از استادمان متابعت کنیم یا با این علمایی که قصد اقدام دارند، همراه باشیم؟ شرایط سخت بود، توسلی به حضرات معصومین کردم، در عالم خواب نوشته ای به من دادند و این معنا به من رسید؛ به شیخ عبدالکریم رجوع کنید.
وقتی خوابم را برای استاد نقل کردم، ایشان گفتند: مبنای من این است که باید بذر و نهال نوپایی که در حوزه قم کاشته به ثمر برسد و اگر بخواهیم بدون دقت و تدبیر عمل کنیم، نهال نوپای حوزه پایمال می شود