امام خمینی (ره) و تجلیل از اسرا و آزادگان
بسم الله الرحمن الرحیم
ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست دادهاند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شدهاند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم؟ زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایۀ عزیزانی است که برای اعلام کلمۀ حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جان بازی نمودهاند.
پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهداء، اسرا، مفقودین و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزی از آنچه فرزندان آنان به دست آوردهاند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم و ائمّه اطهارند پیروزی و شکست برای آنها فرقی ندارد.
بارالها، اسرای ما اسیر جانیترین دژخیم زمان میباشند مقاومت آنها دنیا را شگفت زده کرده است هر چه زودتر آنها را برای خدمت به تو و بندگانت آزاد فرما و به خاندان محترم همه صبر و اجر و سلامت و مغفرت عنایت فرما.
در اقدام شریف مادران بزرگواری که در دامنهای مطهّر خود چنین فرزندانی را تربیت کردهاند چه میتوان نثار کرد؟ و برای اسیرانی که در زندانهای مخوف دشمن شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد میکشند چگونه میتوان تعظیم نمود؟
اسرا و مفقودین بر قله آزدگی
بريده باد دست يزيديان كه عصر روز عاشورا، پرونده جنايت خود را تكميل كردند و در نهايت پستى، كاروانى جملگى از تبار آزادگى را به اسارت گرفتند. خداى بزرگ چه زود انتقام گرفت و شكست آنان را به دست همين كاروان رقم زد. آنگاه كه سالار كاروان، زينب عليهاالسلام ، پيامرسان نهضت بزرگ حسينى شد و امام ساجدان با سخنان آتشين خود، چهره پليد يزيد را آشكار ساخت و كاخ سلطنتش را به لرزه درآورد و عمق ستم دشمنان دنيادوست شهوتپرست را آشكار ساخت. آنان كه در اسارت، پرچمدار عزت و بزرگى اسلام و مايه خفت و خوارى دشمنان دين خدا بودند، الگويى شدند براى سربازان مكتب عاشورا در طول تاريخ؛ چنانكه اسيران ايرانى با اقتدا به ايشان، رنج و شكنجه اسارت را تحمل كردند و مايه افتخار اسلام و ايران شدند.
قافله عشق
این قافله، قافله عشق است و ما را نیز به سوی خویش فرا میخواند، ای دل مپندار که تنها عاشوراییان در آزمون بلا بودند صحرای بلا همیشه هست به وسعتی که شاید تو نتوانی احساسش کنی.
به هر سو که مینگرم خیمهگاه حسین(ع) برپا است، قدم در این خیمهها که میگذارم، معرفت فریاد میکند فقط کافی است چشمان دل را باز کنم و این دریای عرفانی را با جان و دل پذیرا باشم، آنگاه خواهم فهمید صحرای بلا کجا بوده و از چه رو به این نام ملقب گشته است.
صدای فرات میآید، این صدا سوز دارد و خروشش دل را از جا میکند با صدای شش ماهه حسین(ع) در هم میپیچد و روضهای میشود که بر اندامت رعشه میافکند.
آرام باش! دقیقتر شو، ببین منظومهای غریب و در میان آن سیارهای غریب تر میبینی در اطرافش شیطان هلهله می کند و نمایندگانش را با نگاههایی دروغین برای برپایی هنگامهای راهی میدان کرده است.
چه پلید آدمیانی هستند یزید، شمر، ابن زیاد، خولی و حرمله که سپید برگ تاریخ را آلوده کردند و داغ ننگی شدند بر جبین انسانیت.
چه واژه شگفتی است حسین، که عالم هنوز مبهوت آن مانده است و از پرتو این نام خونآلود شور و حماسه میبارد.
اندوهگینترین پیام که همواره خود را در میان واژهها جای میدهد “هیهات من الذله” شکوه در این واژه موج میزند اما از دل آهی بر میآید که زخمهای کهنه را میسوزاند و عمیقترشان میکند.
اندکی شنواتر شویم به یاد میآوریم صدای لب تشنهای را که بر نی قرآن میخواند و ضجههای کودکانی را که تازیانه خورده نام حسین را با هزاران حسرت فریاد میکردند و با زبان بی زبانی او را میطلبیدند.
کربلا فراخوان عاشقی بود که توسط حسین(ع) داده شد و همه آنهایی که درس ایثار و فداکاری را از اباعبدالله تعلیم دیده بودند، آمدند و با نیت ماندن تا آخرین شهید یک به یک پرواز را تجربه کردند.
محبت به امام حسین علیه السلام در رفتار حضرت امام خمینی رحمه الله
اول، زیارت کربلا
امام خمینی رحمه الله عاشق واقعی امام حسین علیه السلام بودند. ایشان در جوانی برای تأمین هزینه زیارت خانه خدا و کربلای معلی کتاب های خود را فروختند. پس از آزادی و پایان دوران تبعید در ترکیه به امام گفتند: «به ایران می روی یا عراق؟» اما نگذاشتند خودشان تصمیم بگیرند و گفتند باید به عراق بروید. ایشان نیز هنگامی که وارد عراق شدند، گفتند: «اول به زیارت کربلا می روم و بعد می روم نجف
محرم در کربلا
امام خمینی رحمه الله همیشه تا هفتم محرم در نجف بودند، و پس از آن به کربلا مشرف می شدند. ایشان پیش از ظهر یا عصر روز هفتم، از نجف به کربلا می رفتند و زیارت عاشورا را در این روزها ترک نمی کردند. در ایام دهه محرم در نجف نیز، امام دو بار به حرم مشرف می شدند. روزها برای خواندن زیارت عاشورا و شب ها نیز پیرو برنامه همیشگی شان به حرم می رفتند. سپس به کربلا می رفتند و تا سیزدهم محرم در کربلا بودند و بعد دوباره به نجف باز می گشتند. امام در کربلا نیز با وجود جمعیت زیادی که به عزاداری می پرداختند، هر روز دو بار به حرم می رفتند و زیارت امام حسین علیه السلام ایشان ترک نمی شد.
دل عاشورایی
حضرت امام خمینی رحمه الله هنگام اقامت در عراق، همچون مردم عادی به زیارت کربلا می رفتند و ازدحام زائران، ایشان را از زیارت جدش امام حسین علیه السلام باز نمی داشت. یکی از همراهان ایشان می گفت: «یک بار امام چنان در میان جمعیت گیر کردند که من برای نجات جان ایشان به امام حسین علیه السلام متوسل شدم. بعد که بیرون آمدیم، دیدم چنان عرق کرده اند که گفتنی نیست و عبایشان هم نیست. من هم وضع بهتری نداشتم. به هر حال نمی شد به ایشان گفت که آقا! جمعیت خیلی زیاد آمده و نمی شود به حرم رفت؛ چون اعتنا نمی کردند
عباس دستانش بر زمین افتاد اما بیعتش با حسین نه !
در تاریخ پس از کربلا، نکته عجیبی وجود دارد؛ هم عجیب و هم غریب. نقل است که وقتی خبر شهادت حضرت عباس را به ام البنین می دهند، ایشان باور نمی کنند، الا زمانی که متوجه می شوند قمر بنی هاشم، به شکل ناجوانمردانه و به دور از آداب و رسوم مرسوم جنگ، به شهادت رسیده اند. البته باز هم پذیرش این شهادت، حتی شهادت دیگر پسرانش، برای فاطمه کلابیه، دشوار بود، چرا که ام البنین، از همان کودکی، عباس را با اصول نامتعارف جنگ و چگونگی مقابله با حقه بازی های میدان نبرد، آشنا کرده بود. واقعیت این است که مادر گرامی قمر بنی هاشم، به پسرانش، توامان، هم شیر می داد و هم شمشیر یاد می داد. اضافه کنید به این کلاس درس، آموزش های ۳ امام دیگر را و به صورت حرفه ای تر، امام حسن را. امام حسن اگر چه معلم اصل کاری عباس بود، لیکن با همان کرامت مسبوق به سابقه ای که داشت، کربلا و عاشورا و حتی عباس را به حسین بخشید و اجازه داد برادر، «خون خدا» باشد و خودشان مظهر «خون دل خدا». گذشته از عبدالله و قاسم، هدیه بزرگ تر امام حسن به امام حسین، قمر بنی هاشم بود. هدیه ای که از کودکی، پرورشش داده بود، اما نه برای خود، بلکه برای حسین. حیف که این مقال، بیش از این گنجایش کرامت حسن بن علی را ندارد و الا این داستان، سر دراز دارد
بوی عاشورا می آید ...
هر دم به گوشم میرسد ، آوای زنگ قافله…این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
یک زن میان محملی،اندر غم و تاب و تب است… این زن صدایش آشناست،ای وای من این زینب است
راز و نیاز
ای خدای عباس!
تنها تویی که میتوانی عشق را با جنگاوری و ادب را با دلاوری در وجود کسی متجلی کنی. ما را بدست ساقی ابوفاضل، از این فضائل، سیراب کن.
ای خدای زینب!
تو را به عظمت زینب سوگند که جلوهای از جلال زینب را به مردان و زنانمان بنمایان تا جلوههای فریبای دنیا در نگاهشان رنگ ببازد.
ای خدای علی اکبر!
ما را در سنت ذبح عزیزان، پیش پای محبوب، شیعهی حسین قرار ده.
ای خدای سکینه!
به هنگامه ظهور مصیبت، آرامش و سکینهای عنایتمان کن که درد و داغ و بلا را چون مهر و لطف صفا بر جان خویش بپذیریم و زبان جز به مدح و شکر تو نگشاییم.
ای خدای حبیب!
دلمان را تا واپسین دم کهولت و پیری، همچنان جوان عشق حسین بدار.
امشب شب 6 ماهه حسین (ع) است
امشب شب 6 ماهه حسین (ع) است. شب علی اصغر که هرچند کوچک بود اما بزرگی شهادتش برای همیشه تاریخ یزید و قاتلان حسین (ع) را رسوا خواهد کرد ؛ شب 6 ماهه ای است که بر دستان پدر با تیر سه شعبه حرمله ملعون به شهادت رسید و در عاشورا ظالم ترین افراد نشان دهند که به شش ماهه هم رحم نخواهند کرد. علی اصغر هرچند دستانش کوچک است اما حاجت های بزرگ را برآورده می سازد. تنها چند شب دیگر بیشتر نمانده است ؛ از امشب آب بر امام حسین (ع) وعلی اصغر (ع) بسته شد. هرگاه تشنه لب بودید و سلام بر حسین گفتید ما را هم به یاد آورید.
روايت جالبي از ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام
يكى از رواياتـى كه در زمـينه ثـواب گـريه بر حسين عـليه السلام نقل شده روايت ريان بن شبيب از حضرت ثامن الائمه امام رضا عليه السلام است و چون سند روايت بسيار جالب است زيرا بيست و نه نفر روات حديث همگى ازمحدثين بزرگ و دانشمـندان عـالى مـقـامـند لذا سند و مـتـن آن را نقل مى كنيم :
ثـقـة المـحدثـين مـرحوم حاج شيخ عباس قمى از استادش، علامه نورى ، از استادش شيخ مـرتـضى انصارى ، از مـلا احمـد نراقى ، ازعلامه بحر العلوم ، از وحيد بهبهانى ، از استـادش مـولى محمد اكمل ، ازعلامه محمد باقر مجلسى ، از پدرش محمد تقى مجلسى ، از شيخ بهائى ، از پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى حارثى ، از شيخ زين الدين شهيد ثـانى ، ازاستـادش عـلامه ميسى ، از علامه محمد بن داود عاملى ، از على بن محمد مكى، از پـدرش شهيد اول ، از فخرالمحققين محمد بن علامه حلى ، از پدرش جمالدين حسن بن مطهر عـلامـه حلى ، از مـحقـق صاحب شرايع ، از فقيه نسابه فخاربن معد موسوى حائرى ، از مـحدث جليل شادان بن جبرائيل ، از شيخ المحدثينعمادالدين ابو جعفر طبرى آملى ، از ابوعلى حسن ملقب به مفيد ثانى فرزندشيخ طوسى ، از پدر بزرگوارش محمد بن حسن طوسى ، از شيخ مفيد محمد بن نعمان، از شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه قمى ، از عـلى بن ابراهيم قـمـى ، ازپـدرش ابراهيم بن هاشم ، از ريان بن شبيب ، روايت مى كنند : « روز اول مـحرم خـدمـت امـام رضا عليه السلام رسيدم فـرمـود: يا ابن شبيب اصائمانت پـسر شبيب ، ( روزه دارى ؟ ) عرض كردم نه پس فرمود: «بدرستي كه اين روز روزى است كه زكريا پروردگارش را خواند و گفت : «پروردگارا فرزندپاكيزه اى به من عطا كن كه تو شنونده دعايى»« پـس خدادعايش را اجابت فرمود و به امر پروردگار فرشته ها زكريا را كه در محراب عبادت ايستاده بود مخاطب قرار داده و گفتند كه خدا ترا مژده مى دهد به يحيى .
پس كسى كه روزه بدارد در اين روز او سپس دعا كند خدا دعايش را مستجاب مى فرمايد چنانكه دعاى زكريا عليه السلام را مستجاب فرمود. »
«سپـس فـرمود: پسر شبيب ، بدرستي كه محرم ماهى است كه اعراب جاهليت بخاطراحترامش ظلم و ستم و كشت و كشتار را در آن ماه حرام كرده بودند و اين امتبا اينكه به حرمت اين ماه آشنائى و شناخت داشت مع هذا احترام پيامبر خودرا رعايت نكردند و در اين ماه فرزندان پيامبر خود را كشتند و زنانشان رااسير نمودند و اموالشان را غارت كردند پس خدا هرگز آن ها را نيامرزد. »
پـسرشبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداىكربلا را مى كنى بگو: كاش من هم با آنها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم.
«پـسر شبيب ، اگـر مـى خـواهى براى چيزى گريه كنى پس براى حسين بن على بن ابيطالب عليه السلام گريه كن كه او را ذبح كردند همانطور كه گوسفند را ذبح مى كنند و از اهلبيت او هم هيجده نفـر را با او به شهادت رساندند كه درروى زمـين مثل و مانند نداشتند، و به تحقيق هفت آسمان و زمين براى شهادت آن حضرت گريه كردند، و چـهار هزار فرشته براى يارى او از آسمان فرودآمدند، اما وقتى رسيدند كه حسين كشته شده بود لذا اين فرشتگان پريشان مو وگرد آلود اطراف قبر حسين معتكفند تا قائم ما قـيام كند آنگـاه او را يارى خـواهند كرد و شعـار آنها يا لثارات الحسين است اى انتقام گيرندگان خون حسين .»
«پسر شبيب ، پدرم برايم حديث فرمود از پدرش ، از جدش كه وقتى جدم حسين به شهادت رسيد از آسمان خون و خاك سرخ باريد. »
«پسر شبيب : اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشكهايت بر گونه هايت جارى شودخداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مى آمرزد اندك باشد يا بسيار. »
«پـسر شبيب ، اگـر تـو را خـوشحال مى كند كه بهنگام ملاقات با خدا گناهىنداشته باشى پـس حسين عليه السلام را زيارت كن ، پسر شبيب ، اگر مى خواهی در غرفه هاى بهشتى با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم باشى برقاتلان حسين لعنت فرست .»
« پـسر شبيب ، اگر مى خواهى ثواب شهداى كربلا نصيبت شود هنگامى كه ياد شهداى كربلا را مى كنى بگو: كاش من هم باآن ها بودم و از فوز و سعادت بزرگ بهره مند مى گشتم .»
« پـسر شبيب ،اگر مى خواهى كه در بهشت با ما باشى در بالاترين درجه ها و مرتبه ها پـسبه حزن و اندوه مـا مـحزون و اندوهناك باش و به خوشحالى و شادى ما شاد وخـوشحال ، و ولايت و دوستى ما را بپذير، كه اگر مردى سنگى را دوست خودگيرد و به او تولى جويد خدا در روز قيامت او را با سنگ محشور فرمايد.»
به نقل از وب سایت سیدان
یک لحظه ...
You have to live moment to moment, you
Have to live each moment as if it is the
Last moment. So don’t waste it in
Quarreling, in nagging or in fighting.
Perhaps you will not find the next
Moment even for an apology.
از لحظه به لحظه زندگی کردن گریزی نیست.
باید هر لحظه را چنان زندگی كنی كه گوی واپسین لحظه است.
پس وقت را در جدل،گلایه و نزاع تلف نكن.
شاید لحظه بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد.
ماه محرم
صبح ها وقتی سفره عزا گشوده می شود، دل روحمان گرسنه عاطفه و تشنه عشق می شود. ابتدا چند مشت «آب بیداری » به صورت جان می زنیم تا «خواب غفلت » را بشکنیم.
زیارتنامه را که می بینیم، چشممان آب می افتد و «السلام علیک » را که می شنویم، بوی خوش کربلا به مشام دل می رسد.
توده های بغض، در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی!
آنگاه، جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره توسل، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم.
در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است!
خدایا! ما را به چشمه کربلا تشنه تر کن!