شبی بـه دور خانهی خـدا طواف میکـردم، چشمم بـه جـوانی زیبا روی که موهای سر را به پیشانی ریخته و خود را به پردهی کعبه چسبانیده بود افتاد، که میگفت:
اکنون که دیدگان مردم به خواب رفته و ستارگان سیر تصاعدی خود را طی میکنند، تو ای پرودگار من! زنـده، بیـدار، قیّـوم، قائم بالذّات و پایندهای.
پادشاهان در این وقت شب، درها را بر روی مردم بسته و نگاهبانان از آنها حراست میکنند، امّا ابواب رحمت تو به روی همگان، همیشه باز است و حاجتمندان در هر زمان و مکان میتوانند عرض حاجت کنند و مانعی ندارند.
اکنون من عاجز و ناتوان، به تو رو آوردهام تا نظر رحمت خود را بر من بیفکنی.
و بعد اشعاری عربی سرودند که ترجمهی آن این است:
ای کسیکه دعای مضطرّان و بیچارگان را در دل شب،اجابت نموده و مصائب و دردها را بر میداری.
پروردگارا!
به آن دعایی که به من آموختی تو را میخوانم، پس مرا به اشک بسوزان (با گریه دلم را روشن و آرام کن)، به حقّ خانه و حرم امنت، ترحّم نموده و مرا ببخش.
بار الها!
اگر عفو و بخشایشت، در انحصار نیکوکاران بوده و شامل گنهکاران نشود، این گنهکاران بیچاره، به که رو آورند؟ کیست که آنها را به بخشیدن نعمتها خُرسند نماید.
یا رب! بـه منو، روی سیـاهم نظـری
کـز نیک نمـانده، در وجودم اثری
گر عفـو تـو، شامل گنـهکاران است
یـا رب! نبود ز من گنـهکارتـری
اصمعی میگوید:
جلو رفتم تا ببینم این کلمات جانسوز را چه کسی میگوید؟
وقتی نزدیکتر رفتم، دیدم او سیّد السّاجدین، زین العابدین، امام علی بن الحسین (علیه السّلام) است. [1]
* * *
برگرفته از کتاب حکایت عاشقی
حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا حاتم پوری کرمانی
——————————————————————————–
1- شرح خطبه همام، تراکمهای ص 118