شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
در خانه ابرار
دستان خسته، امّا مهربان فاطمه(س) آسیاب را می گردانَد. خستگی، گرسنگی و ضعف، هر چند افزون از طاقت باشد، نمی تواند همّت بلند حبیبه خدا را بشکند. دانه های جو آرد می شود و غذایی ساده می گردد. امروز سوّمین روز متوالی است که همه اهل خانه روزه بوده اند و جز با گرسنگی، افطار نکرده اند. نور عشق به خدا از خانه تا آسمان راهی کشیده است. باز هم غذایِ افطارِ سوّمین روز، دستان نیازمندی را پر می کند. فرشته مقربّ الهی، جبرئیل(ع)، بر زمین فرود می آید. بال های تواضع بر این خانه عشق می افکند و می خواند: «آنها که به نذر خود وفا می کنند و از روزی که عذابش گسترده است می ترسند و غذای خود را که به آن نیازمندند، به مسکین و یتیم و اسیر می بخشند، خدایشان از شر آن روز نگه می دارد و می پذیردشان در حالی که غرق در شادی و سرورند».
میهمان گرسنگی
امشب نیز فاطمه(س) با همسر مهربانش شب را با گرسنگی سر می کنند. چون بسیاری از شب های دیگر، این بار گرسنه ای از پیامبر طعامی طلبیده بود و دستان همیشه بخشنده فاطمه(س) مانند همیشه دیگران را بر خود ترجیح داده و غذای شب را به میهمان بخشیده بود. خود و همسرش میهمان گرسنگی شده بودند و باز هم صبح، شمیم دلپذیر حضور جبرئیل(ع) و پیام الهی که «آنان که نیازمندان را بر خود مقدم شمرند، حال آن که خود نیازمندترند، اهل فلاح و رستگاری اند». و خلقت در شگفتِ این سؤال است که روح بلند آدمی تا کجاست که بتواند چنین به دنیا پشت کرده به سوی عمل خیر و رستگاری رو آورد؟
شیرینی آخرت
در خانه ای ساده و گِلی، امّا سرشار از نور، فاطمه(س) غرق در نور همیشگی اش، با لباسی ساده و با کودکی در آغوش مشغول آسیاب کردن است. خانه و اهلش از هرچه زیور دنیایی، خالی است و به زیورهای آخرتی آراسته. رسول خدا(ص)، پیام آور رحمت و محبّت، چشمان غرق اشکش را بر دردانه الهی اش دوخته، می فرماید: «دخترم، با تحمل سختی دنیا به سوی شیرینی آخرت بشتاب». امّا انگار فاطمه(س) دنیا را با همین دشواری هایش می پسندد. لب به شکر می گشاید و می گوید: «ای رسول خدا، خدا را بر نعمت هایش می ستایم و بر داده هایش سپاس می گوییم». خنده بر لب پیامبر(ص) می نشیند و زمین و آسمان سرشار از عطر حضور جبرئیل(ع) می شود و پیام خدا می رسد که «به زودی پروردگارت تو را عطا می کند و خشنود و راضی خواهی بود».
تسبیح حضرت فاطمه(س)
ای فاطمه، ای ریسمان رحمت خدا بر زمین، ای زلال رحمت خدا در عطش خداجوئی، این دستان خسته توست که بهانه تسبیح گفتن ماست. این تن رنجور توست که ذکری عظیم و شگرف از قلب پیامبر به امّت او هدیه می کند. از آن پس این تسبیحات فاطمه زهرا(س) است که بعد از هر نماز، پنجره ای می شود از دل تنگ حق جویان تا آسمان سعادت و مصداقی برای آیه «واذکروا اللّه ذکرا کثیرا؛ و خدا را بسیار یاد کنید».
موعود منتقم
آفتاب حضور تو امروز در مغرب دنیای ظلمانی غروب کرد و دنیا را تا انتهای بودنش در سوز مصیبت های حضور چندروزه ات گداخت؛ چنان که آفتاب هرروز با شرم طلوع می کند و با اشک به غروب می نشیند. در سوگ تو، تویی که سرچشمه محبّت و رحمت بودی، انتهای مظلومیت و ابتدای حیا و نجابت بودی، کدام کلام ما را تسلی خواهد داد و کدام مرهم، آرامِ زخم همیشگی دل ما خواهد بود؟
دریای عفاف
زن در جامعه اسلامی، سرچشمه بالندگی و افتخار است و این بالندگی و افتخار نصیب او نخواهد شد مگر به قدم نهادن در پرتو نور هدایت معصومین. و چه سرمشقی برتر و چه خورشیدی تابان تر از وجود مبارک فاطمه زهرا(س)، معلّم حیا و عفّت، استاد نجابت و تقوا، سرچشمه مهربانی و محبّت، معدن فداکاری و شجاعت. آن گونه عفیف و مهربان، آن گونه صبور و از خودگذشته که پس از دو روز گرسنگی خود و کودکانش در پاسخ سؤال همسر مهربانش علی(ع) که چرا از گرسنگی تان؛ خبرم نکردی، فرمود: «ای اباالحسن، من از خدایم شرم دارم که تو را به چیزی که قدرت آن را نداری تکلیف کنم». سلام و درود خدا بر آن یگانه وادی صبر و عفاف.
آغوش مهر خدا
یاس ها امروز بوی اشک می دهند. خورشید به خجلت می تابد و آسمان دل گرفته است. حوریان بهشت، صف در صف، در انتظار و ملایک مقرّب خدا گردآمده در منزل وحی اند. خانه پیامبر، منزلگاه عبودیت ناب الهی، اینک مهمانی به آسمان می فرستد. خدا آغوش مهر گشوده است و اندک دمی دیگر، روح بلند و نورانی فاطمه(س) تن رنجور و درد آلودش را ترک می گوید و مدینه را با همه ستم هایش، با همه ظلمتش و با همه سیاهی اش تنها می گذارد. و علی می ماند و تنهائی؛ علی می ماند و غریبی؛ علی می ماند و مظلومیت؛ با کودکانی به غایت پژمرده، تا یکایک چراغی شوند در راه. سلام و درود خدا بر آنان که آسمانی اند و از تبار نور.
پنجره ای به آسمان معرفت
امروز که وجود ملکوتی فاطمه(س) به آغوش گشاده بهشت خدا لبیک می گوید، امروز که علی(ع) یک دنیا مظلومیت را با تنهایی جانسوزش در می آمیزد، امروز که زینب(س) استواری و ایستادگی را می آغازد و حسن و حسین(ع) غریبی و مظلومیت را می چشند، جای آن دارد که دل ما هم تکانی بخورد. پنجره ای باز شود از درون دل ما تا آسمان معرفت آل عبا. باید جاری اشک، سیاهی دلمان را بشوید. باید دلمان طوفانی شود و موجش حصارهای دنیائی را در هم بکوبد. باید این دل بشکند و بشکافد تا نور ایمان اهلبیت به درونش بتابد، تا فردا به ندای یاری خواه فرزند زهرا لبیک گوید. ان شاءاللّه.