حقيقت تشهّد
ا
مام صادق عليه السلام در اين باب، سخن از تشهّد و حقيقت آن و اين كه عبد بايد چگونه تشهّد بگويد و چسان ظاهر و باطنش با تشهّد هماهنگ شود و اين كه اين كلمات و الفاظ و اقوال فقط و فقط نشانهاى و علامتى جهت هدايت به مفاهيم و حقايق است و خود اين الفاظ هدف نيست، بلكه وسيلهاى براى رسيدن و رساندن به اصل مقصود كه خداى متعال و اجراى اوامر اوست سخن به ميان آورده است.امام صادق عليه السلام در اين فصل به انسان تفهيم مىكند كه به ادراك حقيقت تشهّد به اين معنى برس كه قدرتى و اراده و مشيتى و حول و قوهاى و يار و ياورى و معين و ناصرى و معبود و مقصودى در اين صحنه پهناور خلقت جز خداى مهربان نيست و اين همه از يك جمله تشهّد كه «لا اله الا اللّه» است استفاده مىشود و اين تو هستى كه در درجه اول با زبان سپس با عملت بايد حقيقت را در تمام شؤون حيات و زندگيت تجلى دهى، اگر بخواهى زحمت اداى كلمات را با زبان تنها متحمل شوى، ولى اتصال با مفهوم و معنى و مصداق و حقيقت آن كلمات پيدا نكنى كارى صورت نداده و عملى از تو انجام گرفته و در حقيقت نماز نخواندهاى يا تشهّد بجاى نياوردهاى.
امام صادق عليه السلام در اين روايت مىفرمايند: چون نسبت به حضرت حق داراى عرفان قلبى شدى حتميت اين مسئله و ضرورت اين موضوع بر تو روشن مىگردد كه بايد نسبت به تمام نعمتهاى الهى به اداى شكر عملى قيام كنى و حضرت معبود را عملًا سپاس و ثناگويى و نيز در اين روايت تعليم و اداى شكر واقعى، توسل به پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله و وصله و اتصال اعتقادى و اخلاقى و عملى به آن جناب است و بدون شناخت او و نگاهداشت حرمت او، امكان شناخت حق و نگاه داشت حرمت حق و جلب رضايت و خشنودى حق وجود ندارد.
و هم چنين مىخواهند بگويند، پيامبر از جانب حضرت حق نسبت به امت مأمور به دو امر مهماند:
1- استغفار جهت امت.
2- شفاعت از امت.
و تو اگر به حضرت او معرفت پيدا نكنى و مجذوب حوزه با عظمت نبوت او نگردى و هماهنگ با او در حركت نباشى، به جلب رضايت او موفق نگردى، از اين دو فايده عظيم چگونه بهرهمند خواهى شد؟!
اين است عظمت حقايق تشهّد و تشهّد خوان.
و اين است بزرگى و جلالت و قدر و شأن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و جلالت قدر آن كسى كه موفق به شناخت حضرت شده و خويش را در حدود امكان با شؤون اعتقادى و اخلاقى و عملى آن جناب هماهنگ كرده است.
واقعيت و حقيقت تشهّد همانطور كه حضرت صادق عليه السلام در ابتداى روايت بيان فرمودهاند:
ثنا و حمد و سپاس حضرت حق است. البته گوينده اين ثنا و اقرار كننده به اين حقيقت وقتى در ادعاى خود راستگو و صادق است كه عملش با قولش موافق باشد و در باطن خود نسبت به تمام برنامههاى حق، قلب خاضع و دل راضى داشته باشد.
بايد با معرفت كامل و عرفان واضح و قلبى نورانى و دلى خاضع و عقلى سالم، وارد اين فضاى نامتناهى ملكوتى شد.
با لقلقه زبان و دل خالى از عرفان و قلب ظلمانى و روح آلوده و نفس ظالم و هواى خائن و اعضا و جوارح عاصى، راه به اين مقصد اعلى و هدف والا غير ممكن است.
كسى كه مىخواهد تشهّد بخواند و در ضمن تشهّد مورد تصديق آن شاهد عالم آرا قرار بگيرد، بايد تمام هويت و هستى و وجودش قائم به تشهّد شود.
يعنى معبودى و مولايى و معشوقى جز حضرت او نداند و تمام آلهه باطل و معبودهاى قلابى را با همه جذبه و كشش ظاهرى كه دارند با تمام وجود با قدرت شهادتش كه برخاسته از تمام هويت اوست دفع كند و فضاى با عظمت حيات را جهت حكومت تشريفى و فرمان فرمايى قانونى حضرت او از بيگانه خالى نمايد.
با آلودگى به پليدى ريا كه خود خطى از شرك است، با آلودگى و ابستگى به طاغوت كه عين شرك است، با پليدى اتصال به بت هوا كه سختترين رشته شرك است، با توسل به بتهاى بىجان و جاندار كه حقيقت شرك است، اگر در نماز با تمام قدرت فرياد برآيد: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ». از جانب معبود حقيقى و مقصود واقعى فرياد برخواهد آمد: اى دروغگو! حيا نمىكنى كه در عين شرك و اتصال به بت هوا و تمسك به بتهاى جاندار و بىجان براى اين چند روزه بىقيمت زندگى مادى، خود را در سلك موحدان قلمداد كرده و با اين كه خطى از توحيد و اثرى از موحد بودن در تو نيست شهادت به وحدانيت و بىشريكى خدا مىدهى!!
تو كه داراى اين همه معبود باطلى، تو كه در جنب حضرت او اين همه شريك بىجان و با جان گذاشتهاى، چگونه مىگويى: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ».
اگر كسى به حقيقت بخواهد بگويد: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ».
بايد تمام معبودهاى باطل را عملًا نفى كند و از اين جهت به فضاى با عظمت آزادى و استقلال كامل برسد، به فضاى باز و آزادى كه عقل از شوائب و اسارت نسبت به جادوگرى مكتبهاى ضد خدا و روح از حالات شيطانى و نفس از رذايل اخلاقى و قلب از نفاق و ريا و عمل از گناه و معصيت به تمام معنى آزاد گردند و اين همه با تمام وجود تسليم خداى واحد بىشريك شده و در مدار بندگى حضرت او به گردش آيند.
شما روايات وارده در اصول معتبره را به دنبال آيات قرآن مجيد دقت كنيد كه اولياى دين تمام اعمال عبادى بنى اميه و كارگزارانشان و بنىعباس و عمالشان و هر طاغوتى با دستيارانشان را با كمال شدت باطل اعلام كردهاند و عاقبت آنان را عاقبتى شوم و پايان كارشان را جهنم مىدانند، چرا كه در تشهّد نماز شهادت به حق و وحدانيت و بىشريكى او مىدادند ولى در جنب عبادت و اطاعت و مالكيت حضرت حق، بنى اميه و بنى عباس و طاغوتهاى گوناگون عبادت و اطاعت مىكرده و براى آنان حق مالكيت بر نفوس و اعراض قائل بودند.
در حالى كه حق عبادت و اطاعت و مالكيت انحصارى است و آن هم مخصوص به ذات اقدس احديت و خداوند بدون ضد و ند و بىشريك است.
رعايت اين حقوق به طور قطع با اقرار تنهاى زبان ميسر نيست، تحقق اين حقوق كه به فرموده حضرت سجاد عليه السلام اكبر حقوق است به عبادت ميسر است آنهم عبادت همراه با شرايط كه شرايطش عبارت است از عبادت به دستور خدا و براى خدا و صحيح بجا آوردن مسائل فقهى آن و اين عبادت داراى مفهوم وسيعى به وسعت حيات و زندگى است و آن عبارت از رعايت عملى تمام حقوق اللّه و حقوقى است كه به دستور حضرت حق نسبت به مردم بايد ادا شود.
چون انسان به چنين عبادت وسيعى در حد تكليف و قدرتش موفق شد، موحد است و در تشهّد خود در شهادت به اين كه خدايى جز خداى عالم نيست و وحدت مخصوص اوست و برايش شريكى نمىباشد راستگوست و به فرموده حضرت صادق عليه السلام در سرّ باطن عبادت كرده و در فعل ظاهر خضوع به خرج داده و عملش با قول و ادعايش مساوى شده و تشهّدش تشهّد حقيقى است و باز به فرموده حضرت صادق عليه السلام آن تشهّد، ثناى خدا و سپاس و حمد آن حضرت است.
ثناى واقعى و سپاس و حمد و اقرار حقيقى از كسى صادر مىگردد كه اولًا از طريق قرآن و معارف و آثار عالم با عظمت خلقت، حضرت حق و اسماى حسنى و صفات عليايش را شناخته باشد، ثانياً از پس آن شناخت به اداى واجبات و ترك محرمات قيام نموده، ثالثاً به اراده خداى مهربان در تمام اندازهگيرىها و تقديرات و قضاها در حق خودش و ديگران و تمام موجودات خشنود و راضى باشد و امتحانات و ابتلائات را هر چند به وزن كوهها بر انسان فشار وارد كند، عنايت او دانسته و علت رشد و كمال خود و رسيدن به مقام قرب حضرت جانان بداند و در اين اعتقاد و معرفت و در اين مجاهدت و كوشش سر از پا نشناخته و عاشقانه سر تواضع به كوى محبوب گذاشته و به حمد و ثنا و اقرار به وحدانيت و عدل و حكمت حضرت رب العزه مشغول باشد و كلمات نماز به خصوص ذكر ركوع و سجود و تشهّد را با كمال معرفت و نشاط و از كانون گرم قلبى مملو از عشق و محبت و رضايت به حضرت محبوب خم به ابرو نياورده و ترش نكند و آنچه ظاهرش تلخ و باطنش رشد و كمال است، هم چون شير به شكر آميخته و عسل انگبين، از دست با محبت محبوب نوشجان كند.
يا رب آن لعل شكرين چه خوش است |
يا رب آن روى نازنين چه خوش است |
|
با لبش ذوق هم نفس چه نكوست |
با رخش حسن هم قرين چه خوش است |
|
از خط عنبرين او خواندن |
سخن لعل شكرين چه خوش است |
|
ور زمن باورت نمىافتد |
بوسه زن بر لبش ببين چه خوش است |
|
مهرِ جانان به چشم جان بنگر |
در ميانِ گمان يقين چه خوش است |
|
من زخود گشته غايب او حاضر |
عشق با يار هم چنين چه خوش است |
|
آن كه اندر جهان نمىگنجد |
در ميانِ دل حزين چه خوش است |
|
تا فشاند بر آستان درش |
عاشقى جان در آستين چه خوش است |
|
در جهان غير او نمىبينم |
دلم امروز هم برين چه خوش است |
|
كه همه اوست هر چه هست يقين |
جان و جانان و دلبر و دل ودین |
پایگاه عرفان